آبدانه ی باران درسنگ رخنه می کند .
ابر کوه را می شکافد.
رود در حصار دیوارهای دره به رهایی جاری است و راهش را می یابد.
جوی که از کوهسار به دریا می رود
راه را، سنگ به سنگ ، لمس می کند
باران به هر کچا که ببارد تر می کند:
از بالاترین گرفته تا پست ترین را،
از سخت ترین تا نرم ترین را
و از خشک ترین تا نمورترین را.
چه بی دریغ است آب .همه را تری وپروردگی می بخشد .
ورای رد وقبول است ، حتی ورای گزینش .
در او نه خواهشی هست و نه کشاکشی . کاری می کند ، همین
"ری گریگ "
من خواب دیده ام که کسی میآید
من خواب یک ستاره ی قرمز دیدهام
و پلک چشمم هی میپرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی میآید
کسی میآید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست ، مثل انسی
نیست ، مثل یحیی نیست ، مثل مادر نیست
و مثل آن کسی است که باید باشد
و قدش از درختهای خانه ی معمار هم بلندتر است
و صورتش
از صورت امام زمان هم روشنتر
و از برادر سیدجواد هم
که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمیترسد
و از خود سیدجواد هم که تمام اتاقهای منزل ما
مال اوست نمیترسد
و اسمش آنچنانکه مادر
در اول نماز و در آخر نمازصدایش میکند
یا قاضی القضات است
یا حاجت الحاجات است
و میتواند
تمام حرفهای سخت کتاب کلاس سوم را
با چشمهای بسته بخواند
و میتواند حتی هزار را
بی آنکه کم بیآورد از روی بیست میلیون بردارد
و میتواند از مغازه ی سیدجواد ، هرچه که لازم دارد ،
جنس نسیه بگیرد
و میتواند کاری کند که لامپ "الله "
که سبز بود : مثل صبح سحر سبز بود .
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان
روشن شود
آخ ....
چقدر روشنی خوبست
چقدر روشنی خوبست
و من چقدر دلم میخواهد
که یحیی
یک چارچرخه داشته باشد
و یک چراغ زنبوری
و من چقدر دلم میخواهد
که روی چارچرخه ی یحیی میان هندوانه ها و خربزه ها
بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ .....
چقدر دور میدان چرخیدن خوبست
چقدر روی پشت بام خوابیدن خوبست
چقدر باغ ملی رفتن خوبست
چقدر سینمای فردین خوبست
و من چقدر از همه ی چیزهای خوب خوشم میآید
و من چقدر دلم میخواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم
چرا من اینهمه کوچک هستم
که در خیابانها گم میشوم
چرا پدر که اینهمه کوچک نیست
و در خیابانها گم نمیشود
کاری نمیکند که آنکسی که بخواب من آمده است ، روز
آمدنش را جلو بیندازد
و مردم محله کشتارگاه
که خاک باغچه هاشان هم خونیست
و آب حوضشان هم خونیست
و تخت کفشهاشان هم خونیست
چرا کاری نمیکنند
چرا کاری نمیکنند
چقدر آفتاب زمستان تنبل است
من پله های یشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شستهام .
چرا پدر فقط باید
در خواب ، خواب ببیند
من پله های یشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام .
کسی میآید
کسی میآید
کسی که در دلش با ماست ، در نفسش با ماست ، در
صدایش با ماست
کسی که آمدنش را
نمیشود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر درختهای کهنه ی یحیی بچه کرده است
و روز به روز
بزرگ میشود، بزرگ میشود
کسی که از باران ، از صدای شرشر باران ، از میان پچ و پچ
گلهای اطلسی
کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش بازی میآید
و سفره را میندازد
و نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند
و شربت سیاه سرفه را قسمت میکند
و روز اسم نویسی را قسمت میکند
و نمره ی مریضخانه را قسمت میکند
و چکمه های لاستیکی را قسمت میکند
و سینمای فردین را قسمت میکند
درختهای دختر سید جواد را قسمت میکند
و هرچه را که باد کرده باشد قسمت میکند
و سهم ما را میدهد
من خواب دیده ام ...
در چهارشنبه سوری شهرهای ایران هرکدام برای خود مراسمی جداگانه دارند. در حقیقت مراسم چهارشنبه سوری در مناطق مختلف با هم متفاوت است. البته در قدیم این مراسم به گونهیی دیگر بود. این بخش به مراسم چهارشنبه سوری در قدیم و اکنون میپردازد.
تهران قدیم
در تهران قدیم، بوتههای خشک را از بیابانهای اطراف جمع میکردند و با شتر به شهر میآوردند و در محلات مختلف میچرخاندند. پس از غروب خورشید، بوتههای خشک و اسباب جمع میکردند و با آنها آتشی درست میکردند که همه باید از روی آن میپریدند و همان شعر معروف «سرخی تو از من، زردی من از تو» را میخواندند. فشفشه و هفت ترقه هم بوده اما از بمبها و نارنجکهای دستی امروزی خبری نبوده است.
شیراز
در شیراز به دوشب، چهارشنبه سوری گفته میشود: یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند )چهارشنبه آخر سال( و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر. با توجه به ارادتی که شیرازیان به حافظ دارند، با شعر او تفال میزنند. در قدیم برخی زنان و دختران شیراز به سعدیه رفته و در آب حوض ماهی، آب تنی میکردند و با جام دعا آب بر سر میریختند. همچنین رسم است که دختران دم بخت در این شب به زیارت شاه چراغ )ع( میروند. فال گوش ایستادن در چهارشنبه سوری نیز نزد زنان شیرازی مرسوم است. زنی که بخواهد فال گوش بایستد، چادر سر کرده، نیت میکند و در گوشهیی از کوچه میایستد و بر اساس گفته عابران تفال میزند. اگر گفته را مطابق میلش دید، خود را به مراد رسیده میداند. از جمله مراسم دیگر که شیرازیان دارند، پختن آشی است به نام «آش ابودرداأ» این آش را هم بخاطر درمان بیماری و هم بخاطر بخت گشایی میپزند. رسم دیگر اینکه، دختران به محل معروفی به نام خانه سید ابوتراب که در داخل شهر در کوچه شیشه گرها واقع شده است میروند و زیر درخت کهنسالی که در آن خانه وجود دارد، حلوا میپزند، سپس آن را بین فقرا تقسیم کرده و از صاحب خانه که سیدی بزرگوار و صاحب کرامت بوده و ششصد سال قبل از
این میزیسته، حاجت میخواهند. همچنین مردان و زنان شیراز معتقدند اگر عصر روز سه شنبه آخر سال در آب سعدی )آبی که از قنات آرامگاه سعدی یا حوض ماهی جریان دارد( شست و شو کنند، تا سال دیگر بیمار نمی شوند.
گیلان
در آخرین سه شنبه سال در گیلان نیز آیینهای خاصی اجرا میشود. در شب چهارشنبه سوری باید حتما اسپند، کندر، گلاب و شمع در خانه باشد. اسپند و کندر را دود میکنند، گلاب را به صورت خود میزنند و شمع را به نیت روشنایی روشن میکنند. گیلانیها خاکستر آتش افروزی شب چهارشنبه سوری را صبح چهارشنبه پای درختها میریزند و معتقدند که درختها را بارور می کند و کسانی که قصد زیارت اماکن متبرکه را دارند در این روز به نیت سفر از خانه خارج میشوند. در بسیاری از ایلها و دهکدههای کوهستانی گیلان، که به آداب و سنن ایرانیان باستان دلبستگی بیشتری دارند، در استقبال از سال نو، مراسم آتش افروزی را در شب چهارشنبه برگزار میکنند. دور ریختن وسیلههای کهنه و فرسوده زندگی نیز در این روز معمول است.
مازندران
رسم چهارشنبه سوری در مازنداران با برپایی هفت بوته آتش به نشانه هفت فرشته و امشاسپند اجرا میشود و مردم باور دارند که آتش تطهیر کننده است و بدی و مرگ را میسوزاند. مردم مازندران سرخی آتش را نشانه سلامت و گرمایش را زندگی بخش میدانند. مردم در هنگام پریدن از آتش با این عبارتها با آتش سخن میگویند: « زردی من از تو، سرخی تو از من، سرخی آتش مال ما، زردی ما مال شما، چهارشنبه سوری میکنیم، سینه بلوری میکنیم. گل چهارشنبه سوری، درد و بلا رو ببری» سپس آش چهل گیاه میپزند که دوا و درمان است. صدای برخورد قاشق و کاسه نیز نشان دهنده شروع مراسم قاشق زنی است و دختر و پسرها با پوشیدن چارقد و چادر در کوچهها قاشق زنی میکنند و میگویند: «ای اهل محل، اهل در این منزل، شگون امشب است، هدیه بریزید داخل پیمانه و کاسه.» در هنگام غروب دختران دم بخت به کوچهها میروند و در پشت پنجره فال گوش میایستند تا ببینند پدری به دخترش چه میگوید و آن سخن را به فال خوب یا بد ازدواج خود تعبیر میکنند.
مرکزی
در بسیاری از روستاهای استان مرکزی رسم بر این است که جوانانی که نامزد دارند از روی بام خانه دختر، شال خود را پایین میاندازند و دختران در گوشه شال، شیرینی و تخمه میپیچند. این رسم را شال اندازی میگویند. از دیگر رسمهای چهارشنبه سوری، مراسم قاشق زدن است که مردم و بعضا کودکان کاسه و قاشق را به هم کوبیده و در پشت در پنهان میشوند و صاحبخانه نیز تخم مرغ یا تنقلاتی داخل کاسه میاندازد.
آشتیان
در آشتیان از توابع استان مرکزی مرسوم است که کوزهیی خالی را از بالای بام در شب چهارشنبه سوری به پایین میاندازند. اهالی، این کار را به این نیت انجام میدهند که قضا و بلای خانه و اهل آن با شکستن کوزه از خانه بیرون برود. مراسم قاشق زنی و فالگوش ایستادن این ولایت نیز شبیه سایر مکان هاست.
آذربایجان
خرید چهارشنبه آخر سال از جمله سنتهای قدیمی مردم تبریز در این روز محسوب میشود. کودکان نیز چهارشنبه سوری را بخاطر ترقهها، آتش افروختنها و خرید هایش دوست دارند. چرا که بخشی از خرید سنتی این روزمخصوص کودکان است و مردم برای بچههای خود اسباب بازی میخرند. پسربچهها به خرید ماشین اسباب بازی و تفنگ علاقه زیادی نشان میدهند و اکثر دختر بچهها اسباب بازی آخر سال را قولچاخ یعنی عروسک میخرند. خانمهای خانه دار هم به خرید( آینا و درآخ )آیینه و شانهو همچنین سوپورگه(جارو)میپردازند و میخواهند سال جدید را با آیینه و جارو و شانه جدید آغاز کنند. خرید آجیل چهارشنبه سوری از دیگر بخشهای خرید سنتی این روز در تبریز است. شهر تبریز که بخاطر آجیلهای متنوع و مرغوبش شهره است، برای این روز سنتی نیز آجیل مخصوص را دارد. شال ساللاماق یا باجالئق از جمله سنتهای قدیمی آذربایجانیها در چهارشنبه آخر سال محسوب میشود. برخی از جوانان و نوجوانان آذربایجانی با برداشتن شال یا توبرهیی در چهارشنبه سوری خود را برای اجرای این رسم قدیمی آماده میکنند و اغلب با تاریکی هوا به خانه دوست و آشنا و فامیل وهمسایه و غریبه میروند و شال خود را طوری آویزان میکنند که دیده نشوند. در گذشته اکثر خانهها در سقف دریچهیی داشتند و معمولا شال از آن قسمت آویزان میشدأ تا صاحبخانه هدیهیی را در آن بپیچد. امروزه این رسم حالتی دیگر یافته است. برای مثال در را میکوبند و وقتی صاحبخانه در را باز کرد بدون دیده شدن با انداختن بخشی از شال به داخل خانه ، در را به روی صاحبخانه میبندند و بعد از گرفتن هدیه شال را برداشته و فرار میکنند. هدیه گذاشته شده در داخل شال میتواند چیزهای مختلفی باشد که از آن جمله میتوان به انواع شیرینی و آجیل چهارشنبه سوری، میوه و ... اشاره کرد. در شب چهارشنبهسوری گروهی از جوانان در کوچهها یا پشت بام منازل خود مخصوصا در روستاها اقدام به افروختن آتش میکنند و سپس از روی آن پریده و میگویند.
اتیل باتیل چارشنبه، بختیم آچیل چارشنبه، باش آغریم دیش آغریم، بوردا قالسین چارشنبه.
مراسم فالگوش نیز در آذربایجان برگزار میشود. همچنین صبح روز چهارشنبه، نزدیک طلوع آفتاب، مردم شهرها و روستاها از بزرگ گرفته تا کوچک ، دسته دسته بر سر انهار و چشمه سارها رفته وضمن شادی و ترکاندن ترقه سه یا هفت بار از روی آب میپرند و برای خود در سال جدید آرزوی سلامتی میکنند. گروهی نیز با اعتقاد به اینکه آبها هنگام تحویل سال نو متولد میشوند، کوزههای کهنه خود را شکسته و کوزههای تازه را با آب پر میکنند تا بعدا در سال جدید به کنج اتاقها بپاشند یا در مشک بریزند و یا با آن چای دم کنند تا در سال جدید مایه برکت باشد.
سمیه صیادیفر، علیدوستی
شاید یکی از دلایل همه گیر شدن افسردگی و داشتن روحیهیی غمگین در جامعه ما، عدم تدبیر برای شادی و شادمانی است. در اکثر مواقع، افراد چون از چگونگی برگزاری شادیهای جمعی، بدون ایجاد صدمه و آسیب به اطرافیان، اطلاع درستی ندارند، شادی و شادمانی را بطور کلی حذف میکنند. این امر مثل این است که ما با ندانستن پاسخ یک سوال، بطور کلی صورت مساله را پاک کنیم. مهارتی که ما به آن نیاز داریم، مدیریت شادی است. اگر به دقت به مراسم و آیینهای ملی خود بنگریم، کم نیستند موقعیتها و مراسمی که با برگزاری آنها میتوانیم، طعم شیرین شادی و نشاط را به صورت جمعی تجربه کنیم. تاثیراین شادیها بر روحیه جمعی جامعه بسیار عمیق خواهد بود. جامعهیی که شاد است و روحیه بانشاطی دارد، در همه زمینهها میتواند یکه تازی کند. با توجه به این امر کاش بتوانیم به جشنهای ملی و میهنی خود، بیشتر ارج نهیم.
یکی از این جشنهای زیبا که قدمتی دیرینه دارد، چهارشنبه سوری یا جشن سوری است. در این نوشتار سعی داریم، ضمن اشاره به پیشینه تاریخی این جشن با شکوه، وجه تسمیه، فلسفه وجودی و چگونگی برگزاری در شهرهای مختلف، به آسیب شناسی آن در جامعه کنونی نیز بپردازیم.
پیشینه تاریخی
آتش در نزد ایرانیان باستان نماد روشنی، پاکی، طراوت، سازندگی، زندگی، تندرستی و در پایان بارزترین نماد خداوند در روی زمین است. آنها عقیده داشتند که آتش میتواند ناپاکیها ، پلیدیها و تاریکیها را از میان ببرد. بنابر این در میان جشنهای مهم ایرانیان به جشنهای مخصوص آتش برخورد میکنیم و از آن میان دو جشن آتش از بقیه معروفتر و مهمترند: جشن سده و جشن سوری . بطور کلی ایرانیان پیش از فرا رسیدن هر جشن مذهبی ،به آتشکدهها میرفتند و به نیایش میپرداختند اما رسم آتش افروزی پیش از عید بسیار کهنه و قدیمی است و حتی به دوران هند و اروپایی بر میگردد.
این آتش در دوره ساسانیان گویا در شب آغاز «همس پت میدم گاه» ششمین گاهنبار افروخته میشد . انتخاب این زمان برای این جشن شاید از این جهت بود که تصور میشد فروهرها با دیدن دود وآتش جایگاه دودمان خویش را خواهند شناخت و بدان سو پرواز خواهند کرد .
وجه تسمیه
واژه «سوری» )صفت پهلوی سوریک( در فارسی به معنی «سرخ» بوده و چنان که پیداست، به آتش اشاره دارد. البته «سور» در مفهوم «میهمانی» نیز در فارسی به کار رفته است. بر پا کردن آتش در این روز نیز گونهیی گرم کردن جهان و زدودن سرما و پژمردگی و بدی از تن بوده است...
فلسفه وجودی
در آتش رفتن، در سنت دیرین قوم ایرانی، عملی نمادین برای اؤبات پاکنیتی و پاکدامنی و همچنین عملی برای تطهیر از گناهان بزرگ است. شکلی دیگر از این رسم دیرینه، مراسم چارشنبه سوری و سالی یک بار بر آتش رقصیدن است. رقا بر آتش، که نوعی دیگر از رقا در آتش است، یک اقدام نمادین دستهجمعی و یادگار سنتی است که بیانگر تطهیر درون خویش توسط شعلههای آتش است. ما وقتی برآتش میرقصیم میخواهیم با زبان بیزبانی با خود بگوییم که آنچه در یکسال گذشته از دروغ و بدکاری از من سر زده است را اکنون میخواهم با شعلههای آتش از خود بزدایمأ از اینپس تصمیم دارم که به گرد گناه و خطا نگردم و بدی نکنمأ زیرا من به یاد دارم که کیفر گناهان بزرگ آن است که من باید در آتش برومأ پس هم اکنون با رقصیدن برآتش، همراه با سرود شادی، خودم را از خطاهای گذشته تطهیر میکنم و تصمیم میگیرم که دیگر خطا نکنم و نیک باشم. این لحظه زایش نوین من استأ «من» که باید از اینپس همه نیکی و نیکیورزی باشم. ما وقتی در مراسم چهارشنبه سوری بر آتش میرقصیم به آتش میگوییم که «زردی من از تو، سرخی تو از من.» زردی نشانه زردرویی و شرمندگی از خطا، و همچنین نشانه غم و اندوه است
، و سرخی نشانه سرخرویی و پاکدامنی، و همچنین نشانهی شادبودن است. من شرمندگی خویش از خطاهای احتمالیم را به آتش ابراز میدارم، و تصمیم میگیرم که از اینپس همیشه سرخرو باشم و چنان نشود که باز هم زردرو و شرمنده گردم. میخواهم که نیک و سرخرو باشم، و نمیخواهم که بد و زردرو باشم. ما میرقصیم بر آتش، سرود میخوانیم بر آتش، دست میافشانیم بر آتش، و سور میکنیم بر آتش. ما نور میافشانیم در این جشن، زیرا که عاشقان نوریمأ ما شادی میکنیم در این جشن، زیرا که شادی کردن و غمها را زدودن از مستحبات ما است همانگونه که سوگ و اندوه در سنتهای ما از مکروهات است. ما خویشتن و جهانیان را شاد میخواهیم. ما ستایندگان شادی و نکوهندگان اندوهیمأ زیرا که «غم از اهریمن و شادی ز یزدان» میدانیم. ما در این چهارشنبه سوری از گناهان و خطاهای گذشته ابراز ندامت میکنیم، زردرویی و شرمندگی خویش را به نور آتش عرضه میداریم، و میکوشیم که گناه و زشتی و اندوه از ما زدوده شود و سرخرویی )عزت و اعتبار و اعتماد بهنفس و شادزیستن( نصیبمان گردد. ما با رقصیدن بر آتش، تمرین زدودن بدیها از خویشتن، و تمرین نیکبودن میکنیم. ما میخواهیم که هم
چون نیاکان نیکسرشت خویش، راستپندار، راستگفتار، و راستکردار باشیم. ما میخواهیم که ملتی سرخرو در جهان باشیم. «زردی من از تو، سرخی تو از من.»
جشن چهارشنبه سوری
با وجود تغییرات زیادی که در سنتها و رسوم مردم ایران طی سالیان گذشته ایجاد شد، اما چهارشنبهسوری و عید نوروز از رسومی است که تغییراتی نکرده و هنوز هویت اصلی خود را حفظ کرده است. مردم در شب چهارشنبه آخر سال که همان چهارشنبهسوری است، خریدهای مخصوصی دارند و کارهای ویژهیی را انجام میدهند.
آجیل مشکل گشا
تهیه آجیل مشکل گشا در شب چهارشنبه سوری، فلسفه عمیقی دارد. این آجیل با تشریفات خاصی تهیه میشود و به عنوان نذر تقسیم میگردد. اجزای این آجیل رنگارنگ و زیبا همه از دانههای خوردنی و رستنیهایی است که بیش از هزاران سال پیش از زمین و طبیعت به دست آمده است.
در واقع مجموعه آجیل چهارشنبه سوری طبقی است آراسته از هدایا و دهشهای خاک که رابطه انسان و طبیعت را تایید و تاکید میکند. این آجیل در واقع همان لرک یا آجیل گاهنبارهاست. شامل : پسته، بادام، سنجد، گردو، کشمش، برگه هلو، انجیر و خرما . البته امروزه نارگیل ، قیسی، مویز و نبات به آن اضافه شده است.
فالگوش و فال کوزه
در گذشته نه تنها دختران و زنان ،بلکه مردان نیز زیر بامها یا در جاهای خلوت میایستادند تا شاید فروهرهایی که به خاندان خود وارد شده اند چیزی به نجوا از آینده آنان بگویند . رسم فالگوش ایستادن هنوز در میان ایرانیان و خصوصا دختران دم بخت باقی مانده است .
فال کوزه نوعی تفال زدن از طریق اشعار است. امروزه زرتشتیان این مراسم را در ماه تیریعنی در جشن تیرگان برگزار میکنند. فال کوزه بیشتر جنبه سرگرمی دارد. مراسم فال کوزه امروزه تشریفات سابق را ندارد و به این طریق انجام میشود که هر کس چیزی که نشانه او محسوب میشود مانند انگشتر، حلقه، سنجاق یا غیره را در کوزه میاندازد، سپس اشعاری که امروزه اشعار حافظ است بر کاغذهای کوچکی نوشته تا میکنند و در داخل کوزه میاندازند. پس از آن دختر نابالغی دست در کوزه کرده، یک قطعه شعرو دوباره دست در کوزه کرده یک شیء در میآورد، شعری که از کوزه بیرون آورده شده فال صاحب شیء محسوب میشود.
کجاوه بازی و شال اندازی
این مراسم اینک در آذربایجان و روستاهای نزدیک تهران اجرا میشود.
به این شکل که جوانان با جعبههای کوچک و کاغذهای رنگی کجاوهیی میسازند و با ریسمانی آن را میبندند و بعد به روی بام خانهها رفته و کجاوه را از کنار پنجرهها میآویزند در این حال صاحب خانه شیرینی یا خشکبار در کجاوهها میریزد و صاحب کجاوه آن را بالا میکشد. در رسم شالاندازی جوانان شالهای خود را پایین میاندازند و صاحب خانه گاه شیرینی یا پیراهن یا دستمال یا چیز دیگری در آن گذاشته و گره میزند. کسانی که شال یا کجاوه میاندازند نباید دیده یا شناخته شوند. آنان در واقع یادآور نمادهای فروهرها هستند.
قاشق زنی
جوانان چادری بر سرکرده ، قاشق و کاسهیی به دست میگیرند و به در منازل میروند و با صدا در آوردن کاسه و قاشق از صاحب خانه میخواهند که چیزی به آنها بدهد .
حاجی فیروز )آتش افروز(
پیکهای مشهور نوروزی در هر شهر بودند که نه تنها یاد آور نقش همان آتش افروزهای قدیم، بلکه حاملان اعلام شادی به مردم نیز بودند.
آتش افروز آمده
سالی یک روز آمده
آتش افروز صغیرم
سالی یک روز فقیرم
روده و پوده آ مده
هر چی نبوده آ مده
???
ارباب خودم
سلام علیکم
ارباب خودم
سرتو بالا کن
ارباب خودم
لطفی به ما کن
ارباب خودم
بزبز قندی
ارباب خودم
چرا نمی خندی
???
حاجی فیروزه
سالی یه روزه
همه میدونن
من هم میدونم
تو هم میدونی
عید نوروزه
سالی یه روزه
حاجی فیروزه
متاسفانه در حال حاضر چهارشنبه سوری به معضلی برای خانوادهها، جامعه و امنیت عمومی شهرها تبدیل شده است. هر سال با نزدیک شدن به چهارشنبه سوری، شاهد افزایش حوادث و وقایع ناشی از استفاده از مواد محترقه و آتش سوزی خانهها هستیم. این حوادث تلخ نشان از این واقعیت دارد که بسیاری از نوجوانان و جوانان ما خطرات ناشی از استفاده مواد محترقه را درک نمیکنند.
از سوی دیگر خانوادهها نیز کنترل کمتری بر روی فرزندان دارند. مسوولان امنیتی و نیروهای انتظامی نیز با وجود کنترلهایی که انجام میدهند نتوانستهاند این معضل را ریشهکن کنند.
وحیده دبیریان(روانشناس) در زمینه ریشه یابی مشکلات ناشی از چهارشنبه سوری، به سبک امروزی، میگوید: «هر روز که به چهارشنبه آخر سال نزدیک میشویم، صدای انفجارها یکی پس از دیگری به گوش میرسد. صدای نارنجک، سیگارت و... فضای کوچه و خیابان ها را به خود اختصاص داده است.
راستی چرا این صداها بعد از این همه سال از بین نرفته اند? آیا فقط این بچهها نگه دارنده این دسته از میراث فرهنگ کشورمان هستند? اگر بخواهیم به صورت جزیی به این موضوع بپردازیم، به چیزی جز عقدههای درونی افراد نخواهیم رسید. عقدههای دوران کودکی، اینک در سالهای 12 تا 18 سالگی فوران کرده اند . اکثر این گروه از بچهها از طرف گروه هم سن و سال خود مورد بی توجهی قرار گرفته اند. این قشر خاص نیاز به توجه فراوان دارند. آنها بخاطر طرد شدن از طرف خانواده میخواهند بقیه مردم را متوجه خود سازند و از اینکه مردم در مراسمی چون چهارشنبه سوری در ازای این سر و صداها از خود واکنش نشان میدهند، احساس لذت و رضایت دارند.
ما انسانها ای کاش آخرین لحظات سال را به کام دیگران تلخ نکنیم.
بیایید نحوه عمل هر چیزی را ابتدا مورد توجه قرار دهیم. و زمانی که نوبت به خودمان رسید. در ارزیابی تکامل خود، حساس تر و ملایم تر برخورد کنیم. در دنیای پرهیاهوی امروز دیگر بغض کودکی ما را به گریه وا نمی دارد.
آدمها چشم در چشم هم از کنار هم عبور میکنند و هر از گاهی لبخندهای تلخشان را بدرقه یکدیگر میکنند! و اما والدین، دیگر نگاه های مهربانشان را از فرزندان دریغ کرده اند. و بچهها را در فضایی بین خانه و خیابان رها نموده و فضای امن خانه را برای آنها حرام کرده اند.
بچهها در فضای خیابانها غوطه ورند، و در خیابانها شادی و آزادی و آرامش بیشتری را طلب میکنند! بیایید وقت بیشتری را با کودکان خود بگذرانیم. و راههای بهتری را برای شاد بودن و خندیدن، انعطاف و اعتماد ، اراده و تصور خلاق به آنها بیاموزیم.»
آیا میتوانیم شادیها را مدیریت کنیم?
چهارشنبه سوری در حال حاضر، به نوعی انفجار هیجان و شادیهای حبس شده، تبدیل شده است. متاسفانه بیشتر افراد از پیشینه تاریخی و فلسفه وجودی آیینهای ملی مختلف، از جمله چهارشنبه سوری، اطلاعی ندارند. با تفحا و مطالعه در مورد جزییات و چرایی برگزاری این آیینها، میبینیم که بسیاری از این جشنهای ملی زیبااز جمله چهارشنبه سوری به هیچ وجه جنبه آسیب یا تخریب نداشته، بلکه فقط بهانهیی بوده اند برای شادیهای جمعی و دوری از روحیه غمگین ناشی از مشکلات روزگار.
متاسفانه در حال حاضر میبینیم، جشن چهارشنبه سوری از شکل
سنتی اش بسیار فاصله گرفته و به نوعی تخریب و آسیب رسانی تبدیل شده است.
انواع ترقهها و وسایلی که بطور آنی منفجر میشود و میتواند در تخلیه شادی یک نوجوان یا جوان، کمک کننده باشد، گاه برای سلامتی استفاده کننده و کسانی که در اطراف او هستند، تهدیدی جدی به شمار میآید. دیگر از آن رسمهای پرمعنایی که به آن اشاره شد، هیچ خبری نیست.
وسایل تشکیل دهنده برای برگزاری جشن، فقط و فقط ترقههایی است در انواع مختلف که سر و صدای زیادی ایجاد میکنند! کافی است در شب چهارشنبه سوری در خیابانهای شهر قدم بزنید. بعید است اگر در یک مسیر کوتاه، حداقل 3 تا 4 ترقه به زیر پای شما انداخته نشود. سر و صدای ناشی از انفجار این ترقههای ریز و درشت، درحالی که دست هر یک از جوانان و نوجوانان محله، پر از آنها است، سرسام آور است. اما آیا تا به حال از خود پرسیده ایم، چرا باید سرانجام برگزاری یک جشن باشکوه اینچنین شود?
جشنی که قدمتی دیرینه داشته و حتی با خواندن جزییات برگزاری آن در گذشته، انسان شادی و نشاط خاصی را احساس میکند! پاسخها پر است از کاستیهای موجود در جامعه. در جامعه ما شادیها حبس شده و فرصتی برای ابراز پیدا نکرده اند. به دلیل عدم مدیریت در زمینه شادی و بخصوص نوع جمعی آن، شادیها به نوعی حذف یا کمرنگ شده اند و تنها فرصت، حتی برای لحظهیی شاد بودن مثلا همین جشن چهارشنبه سوری غنیمت شمرده میشود و به بهانه تخلیه شادیها و هیجانهای حبس شده، حتی جنبه تخریبی پیدا میکند. بعضی افراد چون نمی خواهند دچار دردسر شوند، بطور کلی جشنهایی چون چهارشنبه سوری را قابل حذف دانسته و حتی بدون توجه به قدمت و پیشینه تاریخی و ملی ، منکر اجرای آن میشوند.
آیا تا به حال از خود پرسیده ایم چرا کشوری چون کشور ما که دارای بافت جمعیتی بسیار جوانی است )بیش از 33 میلیون جوان(، برنامه ریزی و مدیریت جامعی برای اجرای مراسم شادی جمعی و در نتیجه افزایش نیروی نشاط و روحیه کار و فعالیت در جامعه ندارد? چرا در جامعه ما به مساله شادی مردم که مسالهیی حیاتی و مهم است، نگاهی سراسر جرم گونه و منفی میشود? باید توجه کرد که ساماندهی شادیهای ملی مانند چهارشنبه سوری نه تنها سبب آسیب اجتماعی نمی شود بلکه سبب کنترل بسیاری از آسیبهای اجتماعی و همچنین افزایش روحیه نشاط و شادابی در زندگی روزمره تمامی افراد جامعه خواهد شد. ساماندهی و مدیریت صحیح شادیها امری بسیار ضروری است و باید به آن با دقت بیشتری نگریست. جوانان در جامعه در حال توسعه ایران، شرایط سراسر ناپایدار و متلاطمی دارند. نکته بسیار قابل توجه و مهم این است که فراهم کردن شرایط تفریح و شادیهای سالم، سبب کاهش رفتارهای نابهنجار و افزایش روحیه جمعی کشور )بخصوص جوانان( خواهد شد. بنابراین آسیب شناسی و مدیریت شادی در جامعه ما مسالهیی بسیار ضروری است که با داشتن برنامه ریزی دقیق، میتواند به تغییر و تحولات بنیادین در احوالات و رفتارهای تم
امی افراد، منجر شود. به این راهکارها جهت مدیریت شادی در برگزاری مراسم چهارشنبه سوری، توجه کنید:
در نظر گرفتن مکانهایی که با مناطق مسکونی فاصله داشته باشد و هدایت افراد به این اماکن برای اجرای مراسم
تولید و توزیع ابزارهای مختلف تفریح و شادی به صورت علمی و استاندارد
وضع قوانین و آموزش مجریان آن برای برخورد صحیح با افراد در مراسم شادی
اطلاع رسانی و آگاهی دادن به افراد بخصوص جوانها در مورد فلسفه وجودی آیینها و جشنهای ملی، همچون چهارشنبه سوری
در هر صورت میتوان با تدبیر و برنامهریزی لازم، نه تنها چهارشنبه سوری و سایر جشنهای ملی را حذف یا کمرنگ نکرد، بلکه فرصتی مناسب ایجاد کرد، تا تمامی افراد بتوانند در کنار هم این مراسم زیبا را با کمترین آسیب برگزار و روحیهیی شاد پیدا کرده و به تخلیه هیجان
پر بکشم ، دست و پا اگر بگذارد
کوچ کنم، آشنا، اگر بگذارد
روح رهائی شوم ، که بودم اژ آغاز
این تن لذت گرا، اگر بگذارد
باز ملائک کنند سجده به آ دم
این همه آدم نما، اگر بگذارد
پس بزنم ، پرده های سرخ گنه پوش
عصمت سبز حیا ، اگر بگذارد
شعر، دری واکند به ساحت سیرت
صورتک واژ ه ها ، اگر بگذارد
عشق بخواند به گوش ذهن ، غزلها
منطق چون و چرا اگر بگذارد
سایه نشینان ، کنند روی به خورشید
وسوسه های طلا اگر بگذارد
موج تبسم شود ، هیاهوی دعوی
مدعی ومدعا ، اگر بگذارد
کرکس را ، از همای ، باز شناسیم
دود وغبار هوا، اگر بگذارد
ناو هنر را، به ناکجا برسانیم
مصلحت ناخدا اگر بگذارد
پاره توان کرد ، بند بند فواصل
ذهن جدا ، دل جدا ، اگر بگذارد
راز پیام نهان ، به گوش توان یافت
جنگ سکوت و صدا، اگر بگذارد
بهمن رافعی
چاره ای کو بهتر از دیوانگی
بگسلد صد لنگر از دیوانگی
ای بسا کافر شده از عقل خویش
هیچ دیدی کافر از دیوانگی
رنج فربه شد برو دیوانه شو
رنج گردد لاغر از دیوانگی
در خراباتی که مجنونان روند
زود بستان ساغر از دیوانگی
اه چه محرومند و چه بی بهره اند
کیقباد و سنجر از دیوانگی
شاد و منصورند و بس با دولتند
فارسان لشگر از دیوانگی
بر روی بر آسمان همچون مسیح
گر تو را باشد پر از دیوانگی
مولوی
قطره دلش دریا می خواست .خیلی وقت بود که به خدا گفته بود.
هربار خدا می گفت :از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج وعشق وصبوری . هر قطره را لیاقت دریا
ندانست .
قطره عبور کرد و گذشت ، قطره پشت سر گذاشت ، قطره ایستاد و منجمد شد، قطره روان شد وراه افتاد .قطره از دست داد وبه
آسمان رفت و هر بار چیزی از عشق و رنج و صبوری آموخت .
تا روزی که خدا گفت امروز روز توست روز دریا شدن .
خدا قطره را به دریا رساند ، قطره طعم دریا را چشید ، طعم دریا شدن را اما .....
روزی قطره به خدا گفت : از دریا بزرگتر هم هست ؟
خدا گفت : هست!
قطره گفت :پس من آن را می خواهم ، بزرگترین را ، بی نهایت را.
خدا قطره را برداشت ودر قلب آدم گذاشت وگفت : اینجا بی نهایت است.
آدم عاشق بود .دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد ، اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت .
آدم همه عشقش را درون یک قطره ریخت . قطره از قلب عاشق عبور کرد .وقتی قطره از چشم عاشق چکید خداگفت : حالا تو بی نهایتی . زیرا که
عکس من در آشک عاشق افتادست .