من مطمئنم که سوگمندانه نیروهای سیاسی و عموم جامعه ایران بزودی جنگ را با تمام پوست و گوشت و خون شان احساس خواهند کرد و فردایی که متاسفانه دیر نیست، خود را ملامت خواهند کرد که چرا در روزهایی که می توانستند با اعتراضی آرام، حداقل نشان بدهند که با جنگ مخالفند، چنین نکردند
ممکن است بگوئیم که این اقدامات ریشه خارجی دارد و تروریست ها از آمریکا و انگلیس تغذیه می شوند. در صورت اثبات این فرضیه، وضع بدی پیش روی ماست، بدان معنی که دشمن خارجی درگیری را آغاز کرده است و ما، بدون اینکه اصلا بتوانیم کاری بکنیم و در مقابل دشمن واکنشی نشان دهیم، ناظر کشته شدن هموطنان مان هستیم.
فرض دیگر که مبتنی بر اعترافات منتشره در صدا و سیماست، می گوید که عوامل گروه جند الله با دادن یک میلیون تومان تروریست اجیر می کنند. و افرادی هستند که حاضرند یک میلیون تومان بگیرند و هموطنان خودشان را بکشند، این فرض نیز می تواند مقرون به صحت باشد. در صورت پذیرش چنین فرضی، بیایید به این فکر کنیم که اگر گروه جندالله احتمالا جزو گروههای قاچاق مواد مخدر نیز باشد، یا از روشهای مجرمانه مانند سرقت مسلحانه پول دربیاورد، تا چه حد امکان اجیر کردن تروریست را خواهد داشت؟ و در منطقه ای مانند سیستان و بلوچستان که سالهاست زیر حکومت مرکزی اداره نمی شود، تا چه حد داوطلب اقدامات تروریستی وجود دارد؟ تامل در این نکته ضروری است که بخش وسیعی از کسانی که به حمل مواد مخدر دست می زنند، کسانی هستند که فقط برای دریافت یکی دو میلیون تومان پول جان شان را در معرض مجازات سالها زندان و گاهی اعدام می گذارند. و یادمان باشد که تقریبا تمام گروههای آدمکش عراق، در مقابل پول آدم می کشند یا گروگان می گیرند.
فرض سوم این است که فکر کنیم که تروریست ها گروهی از پیروان اهل سنت هستند که مانند نیروهای القاعده و سپاه صحابه و تندروهای سنی عراقی در ماجرای گسترش خونین جنگ شیعه و سنی به کشتن مردم شیعه می پردازند. در این صورت هم وضع وحشتناکی را باید انتظار بکشیم، چرا که رشته ای که احمدی نژاد و علمای تندروی شیعه در ماجراهای لبنان و فلسطین و عراق بافتند، سر دراز دارد و اگر جنگ شیعه و سنی به موضوع داخلی ایران تبدیل شود، چندین استان آسیب پذیر کشور می تواند به منطقه ترور و وحشت تبدیل شود.
فرض چهارم و البته نه چندان باورکردنی این است که مجاهدین خلق در روزهای بحران پس از صدام، در پی اثبات قابلیت های خود برای جلب توجه آمریکایی ها هستند. و مجاهدین خلق نیروهای جندالله را اداره می کنند، گفته می شود که تلویزیون مجاهدین ویدئوی اعلام خبر انفجار را لحظاتی قبل از واقعه پخش کرده است. این فرض البته بعید به نظر می رسد، چرا که مجاهدین در شرایطی نیستند که بتوانند دست خودشان را به عنوان یک نیروی تروریست باز کنند، مگر اینکه به این نتیجه رسیده باشند که برای بقای خودشان باید خطر کنند، شاید که زیر پوشش جنگ گریزراهی به سوی زنده ماندن بیایند. در صورت پذیرش چنین فرضی، نتیجه بسیار خطرناک است. یعنی توانایی مخرب مجاهدین خلق در تروریسم، در کنار انرژی نارضایتی های فراوان مناطق حاشیه کشور قرار می گیرد و حادثه زاهدان می تواند به شکلی زنجیره ای در جاهای مختلف تکرار شود.
در هفته گذشته، بیش از ده اعدام، قتل امام جمعه میانه، دو انفجار بزرگ در زاهدان، کشته شدن یک گروه اشرار در کرمان و دستگیری هفتاد ایرانی در جریان اجرای طرح امنیتی بغداد از جمله یک دیپلمات عالیرتبه، به معنی گسترش سریع ناامنی هایی است که عملا به اندازه یک جنگ تلفات بوجود می آورد. تنها چیزی که در این جنگ غیر رسمی اتفاق نیفتاده است، این است که حکومت در کمال بی توجهی به انکار واقعیت های هراس آور جنگی که در چند قدمی کشور است، می پردازد، چرا که هنوز لوله تفنگ پیشانی حکومت را نشانه نرفته است.
من مطمئنم که سوگمندانه نیروهای سیاسی و عموم جامعه ایران بزودی جنگ را با تمام پوست و گوشت و خون شان احساس خواهند کرد و فردایی که متاسفانه دیر نیست، خود را ملامت خواهند کرد که چرا در روزهایی که می توانستند با اعتراضی آرام، حداقل نشان بدهند که با جنگ مخالفند، چنین نکردند. من ایمان دارم که نیروهای میانه روی درون حکومت، فردا خود را ملامت خواهند کرد که چرا با استفاده از اهرم های قانونی قانونی و از طریق مجلس، جلوی ادامه سیاست های ماجراجویانه حکومت را نگرفتند. آن روزها سر می رسد و ما باز هم با خود خواهیم گفت: ما اشتباه کردیم. نمی دانم این بار جایی برای جبران این اشتباه بزرگ باقی می ماند یا نه؟
ابراهیم نبوی
مناسبات در فضای مجازی در حال تغییر و تحول است. باور نمی کنید؟ نگاهی به پورتال ها یا درگاه های قدیمی ایرانی بیاندازید و سری به شمارنده بازدیدکنندگان آنها بزنید.
به جرات می توان گفت که این پایگاه های اینترنتی اگرچه هنوز هم مشتری های خود را دارند، اما نتوانسته اند با روال وبگردی امروز ایرانی ها انطباق پیدا کنند.
ادامه مطلب...
کتاب شاه کلید کامپیوتر یکی از کتاب های مجموعه کلید است که تصمیم گرفته ایم بجای نسخه چاپی، نسخه الکترونیک آن را در اختیار خوانندگانمان قرار دهیم. این کتاب در واقع گلچینی از همه کتاب های مجموعه کلید است باضافه چند مطلب جدید. سعی شده در این کتاب ، یکی دو مبحث مفید از هریک از کتاب ها گنجانده شود. البته انتشار این نسخه الکترونیک به این معنا نیست که همه می توانند از آن کپی برداری کنند. کتاب شاه کلید نیز مثل کتاب های چاپی ما، مشمول قانون کپی رایت می شود. ولی می توانید این نسخه الکترونیک را به هرکس خواستید بدهید. برای دریافت این کتاب ارزشمند اینجا کلیک کنید. برای ذخیره کردن کتاب در کامپیوترتان. روی لینک راست کلیک کنید و از منو گزینه save target as را انتخاب کنید. حجم فایل 1.3 مگابایت است. به زودی نسخه های الکترونیک کتاب های دیگرمان نیز در دسترس شما قرار خواهد گرفت.
http://www.kelid.ir/weblog/000269.php
پزشکى رایج یا " طب غربى " تنها یکى از رویکردهاى بشر به مسئله سلامت و بیمارى است .
در کنار این روش شیوه هاى دیگرى از پزشکى نیز وجود دارند ( مانند : طب مکمل - جایگزین ) که با تفاوتهایى در اصول ، قواعد و راههاى تشخیص درمان ، سعى در بازگرداندن سلامتى به افراد بیمار و جلوگیرى از ایجاد بیمارى در شخص است .
طب مکمل ( جایگزین ) به وجود انسان با رویکردى کل نگرمى پردازد و در واقع برگرفته از تمدن ، محیط جغرافیایى وسنتهاى هر تمدن است .
براى آشنایى با طب مکمل و وضعیت استفاده از آن درکشورمان گفتگویى با دکتر ساعتچى از مرکز طب مکمل جایگزین بیمارستان میلاد انجام داده ایم که در ادامه مى آید:
-آقای دکتر، لطفا خودتان را معرفی کنید
دکتر کیارش ساعتچی ، پزشک فارغ التحصیل دانشگاه شهید بهشتی در سال 77هستم . در زمینه های مختلف طب مکمل تحصیل ، تحقیق و مطالعه نموده و درطی سالهای اخیر در چندین رشته از این حیطه نظیر طب انرژی(Energy Medicine)، طب سنتی هند (Ayurveda)،لیزر تراپی، آموزش روشهای طبیعی برای دسترسی به آرامش و تعادل و مشاوره های مربوطه ،همچنین در زمینه مدیریت استرس در سازمانها بطور تخصصی فعالیت نموده ام و در زمینه تدریس دانشگاهی نیز با دانشگاه های علامه طباطبایی ، شهید بهشتی و شیراز همکاری دارم .
- بعنوان مقدمه ، تعریفی از طب مکمل ارائه کنید و بفرمائید چگونه این شاخه از پزشکی در کنار طب رایج شکل گرفت ؟
ازچند قرن پیش وبویژه با آغاز قرن بیستم ، به دنبال پیشرفت فوق العاده اما تک بعدی تکنولوژی و علم ، رویکردهای مذهبی ،فلسفی ومعنوی به مقوله سلامت، آهسته آهسته کنار گذاشته شد . دانشمندان به این باور رسیدند که قادرند برای درک هر فرایند یا پدیده ای ، آن را در آزمایشگاه مورد آزمایش قرار دهند و یا با تکیه صرف بر کاربرد دارو، تمامی مشکلات و عدم تعادلهای انسان را درمان کنند. اما با گذشت چندین دهه بخصوص پس از دهه70 میلادی ، جوامع بشری به این واقعیت پی بردند که تمام جوابها در دارو و روشهای رایج علمی خلاصه نمی شود . همین امر موجب شکل گیری رویکردهای نوینی به سلامت در کشورهای مختلف شد . این نگاه جدید می گفت باید انسان را بصورت یک مجموعه در نظر گرفت . مجموعه ای که شامل لایه های چندگانه ای نظیر جسم، ذهن و روان است . در 35 سال گذشته تحقیقاتی بسیاری نیز در این ارتباط انجام شد.تجربیات جدیدی از دانشهای کهن بشری بدست آمد و نگاه به انسان از دیدگاه روانشناسی و پزشکی ، کاملا متحول شد .
سالهاست که آمارهای رسمی کشورهای پیشرفته صنعتی حکایت از این دارد که بین 70 تا 90 درصد مراجعات افراد به بیمارستانها، کلینیکها و مطبها ، گرچه در ظاهربه علت شکایات جسمی است ، اما در اصل ، ریشه درعدم تعادل ها و تنشهای ذهنی- روانی دارد . به همین دلیل درعلم طب ، به این دسته از بیماریها اصطلاحا " بیماریهای روان تنی (psycho somatic disorders) گفته می شود . در کشور خودمان هم گرچه آمار دقیقی در این زمینه در دسترس نیست ولی بر اساس نظر خواهی از بسیاری از همکاران پزشک ، به نظر می رسد ما هم از آمارمورد نظر تبعیت می کنیم .
در الگوی امروزی زندگی ، عوامل بیشماری سلامت بشر را تهدید می کند که ازمهمترین آنها عبارتند از:
1- آلودگیهای زیست محیطی از هوا،خاک و آب گرفته تا آلودگی های صوتی و الکترومغناطیسی (پرتوهای یونیزان ، امواج رادیویی ، ماکرو ویو، استفاده بی رویه و طولانی ازگوشی های همراه و ...)
2- تغذیه ناسالم (بی برنامه ، بدون توجه به نیازهای بدن،مملو از مواد شیمیائی و غیر طبیعی) از یک سو وعدم تحرک از سوی دیگر که سلامت جسم را بطور مستقیم به مخاطره می اندازد .
3- فشارهای زندگی پرشتاب امروزی و رقابتها ی کاری که اکثر اوقات ماهیت نا سالمی دارند .
مجموعه عوامل فوق موجب استهلاک و فرسودگی جسم و ذهن و روح بشر می گردد ومانع از دستیابی او به تجربه خوشبختی ، شادی و آرامش می گردد و در عمل ، علیرغم تمامی پیشرفتهای علمی جدید ، پزشکی رایج و روانشناسی برای بسیاری از مردم در پاسخگوئی به نیاز آنان برای برخورداری از یک زندگی سالم و با نشاط چندان موفق نبودند . همین امر سبب شد تا اندیشمندان و محققین درهر دو زمینه طب رایج و روانشناسی علمی ، نگاهی به گذشته کنند تا دریابند آیا طبیبان تمدنهای باستان در هند ، چین ومصر یا نوابغی همچون بوعلی سینا در ایران ، بقراط در یونان و پاراسلسوس در اروپای پس از قرون وسطی ، تجربیات و آموزه هایی برای انتقال به انسان پر تنش وفرسوده امروزی دارند یا خیر. جالب اینکه پاسخ به این سوال بیش ازحد انتظار آنان مثبت بود و به همین خاطر، طی سه تا چهار دهه اخیر ، قالبی نوین اما با زمینه ای کهن تحت عنوان" طب مکمل- جایگزین" شکل گرفت .این شاخه از طب ، در حقیقت مجموعه ای از روشهای تشخیصی ، درمانی و شیوه های زندگی سالم و طبیعی است که امروزه به موازات پزشکی رایج غربی و برای تقویت و تکمیل آن در سراسر دنیا بکار می رود .
بنا به پیشنهاد مرکز ملی طب مکمل- جایگزین ایالات متحده (NCCAM) این طب به صورت زیر تقسیم بندی می گردد :
سیستم های پزشکی جایگزین شامل :- طب سنتی ایران - طب سنتی هند - طب سنتی چین - هومیو پاتی
- ناتوروپاتی(طبیعی درمانی)
درمان های بر پایه بیولوژی (زیست شناسی) شامل : - مکملهای غذائی - داروهای گیاهی - رژیمهای غذائی خاص - مگا ویتامین تراپی
شیوه های دستکاری بدن یا بدن – پایه کایرو پراکتیک شامل : - استئوپاتی - رولفینگ - روش الکساندر - فلدن کرایس - کرانیو ساکرال - ماساژ درمانی
درمان های انرژی
الف) درمانهای حوزه انرژی(Biofield Therapies) شامل : - ریکی - درمان قطبی(پولاریتی) - شفای پرانیک - لمس شفا بخش - تای چی چوان - چی کونگ
ب) درمانهای بر پایه بیو الکترو مغناطیس (Bioelectromagnetic – based Therapies)
- حوزه های ضربان دار - حوزه های مغناطیسی (مغناطیس درمانی ) - حوزه های ناشی از جریانهای متغیر یا مستقیم
درمان های ذهن- بدن شامل : - مدیتیشن(مراقبه) - هیپنوتیزم - تجسم خلاق یا هدایت شده - شفای ذهنی - بیو فید بک - هنر درمانی - موسیقی درمانی - یوگا
به عبارت دقیقتر ، به جز تعداد محدودی از این رشته ها که شامل فلسفه ودستورات کاملی برای هدایت همه جانبه انسان به سوی سلامت پایدار می باشند و به همین دلیل طب جایگزین نام گرفته اند {مثل طب سنتی ایران، طب سنتی هند(Ayurveda)، طب سنتی چین ((TCM و طبیعی درمانی (Naturopathy){، سایر شیوه ها که تعداد آنها بیش از 100رشته است، بر آن هستند تا در کنار پزشکی مدرن، موجب افزایش مسئولیت پذیری بیماران در روند حفظ و ارتقای سلامت خود، تقویت تاثیرات دارویی و کاهش عوارض داروها از طریق کاهش نسبی نیاز به دارو گردند . خلاصه اینکه هر کدام از این رشته ها ، از زاویه ای خاص به بشر یاری می کنند تا با افزایش پتانسیل درمانگر طبیعت درون و طبیعت بیرون انسان ، اورا بسوی تعادل و سلامت رهنمون شوند.
در حال حاظر در کشورهای مختلف دنیا از طب مکمل-جایگزین چطور استقبال می شود ؟
در سالهای اخیر، دربسیاری از نقاط دنیا از جمله کشور خودمان ،عده قابل توجهی از پزشکان ضمن اعتقاد به توانمندی بی نظیر طب رایج بخصوص درزمینه جراحی و مدیریت موارد اورژانس ، به این باور رسیده اند که با ترکیب پتانسیلهای طب مکمل و طب رایج می توان به یک دید بدون تعصب و کاملتر از پزشکی تحت عنوان "طب تلفیقی"(Integrative Medicine) رسید.
براساس آمارهای سازمان جهانی بهداشت آمارهای تحقیقاتی زیادی ارائه شده تا پزشکان بتوانند با قضاوتی عادلانه وعلمی ، به آشنائی با طب مکمل تشویق شوند .آمارهای مختلف حاکی از این واقعیت است که در کشورهایی چون کانادا،انگلستان،آمریکا وآلمان ، میزان مراجعات به پزشکان(یا درمانگران) طب مکمل از دو دهه پیش تا به امروز، به وضوح افزایش یافته و در برخی موارد حتی چندین برابر شده است .
اگر بخواهم به چند نمونه اشاره کنم،ابتدا نگاهی می کنیم به آماری که در سال 2002 توسط سازمان جهانی بهداشت منتشر شد . این بررسی گویای این بود که در ایالات متحده و برخی کشورهای اروپائی مثل فرانسه و آلمان، آمار مراجعه به پزشکان طب مکمل تا %75 افزایش داشته . یعنی در واقع در این کشورها ،نسبت مراجعه به پزشکان در طب رایج ، کاهش چشمگیری پیدا کرده و روز به روز نیز بر تعداد مراجعات به پزشکان این طب افزوده می شود . برای نمونه ، در سال 1997 درصد مراجعه به پزشکان طب مکمل در آلمان و فرانسه به ترتیب 42و 49 در صد بوده در حالی که در سال 2002 این آمار به حدود 80 درصد رسید .
در سال 1990 نیز آمارهای کلی اروپا نشان می داد که 20 تا 50 درصد مردم از مشاوره ها و درمانهای طب مکمل استفاده می کنند اما بعد از گذشت 15 سال بیش از نیمی از جمعیت در این کشورها به درمانهای طب مکمل متمایل شده اند .
در ایالات متحده ، طی یک بررسی که توسط دکتر دیوید آیزنبرگ از دانشگاه هاروارد صورت گرفت ، تعداد مراجعات در سال 1990 ،425 میلیون بوده که با گذشت کمتر از یک دهه، در سال 1997 به 629 میلیون مراجعه در سال افزایش یافته و به طور مثال تعداد افرادی که از گیاهان دارویی استفاده می کرده اند ظرف همین مدت 4 برابر شده است و جالبتر اینکه هزینه های صرف شده برای این درمانها (که در بیشتر موارد شامل بیمه هم نمی باشد) در سال 1997 معادل 27 میلیارد دلار بوده که گویای میزان علاقه مندی مردم این کشور به طب مکمل است .
از طرفی آمارهای یک دهه گذشته در جامعه پزشکی بسیاری کشورها نظیر انگلستان ، نشان دهنده علاقه مندی پزشکان این کشورها به آشنایی با رشته های مختلف طب مکمل - جایگزین در طول زمان تحصیل و استفاده از آنها به عنوان یک رشته تخصصی پس از فارغ التحصیلی است.
از فعالیتهایی که شما و همکارانتان در زمینه طب مکمل در کشورمان انجام داده اید بگوئید
بر اساس همین آمارها و تحقیقات بین المللی که در چند دهه اخیر صورت گرفته ، گروهی از پزشکان در بیمارستان میلاد گرد هم آمدیم وبا حمایت برخی مسئولین کشوروهمچنین مدیریت بیمارستان میلاد، مرکز طب مکمل بیمارستان میلاد را پایه گذاری کردیم.از مهمترین اهداف این مرکز، اطلاع رسانی علمی و دانشگاهی به عموم مردم و همکاران در جامعه پزشکی درمورد طب مکمل ، انجام تحقیقات در این زمینه و کمک به ترویج علمی ، صحیح و بومی طب مکمل به دور ازهر گونه تعصب یا انحصار گرائی است.
از جمله اقدامات گروه می توان به برگزاری نخستین دوره های دانشگاهی آشنائی با طب مکمل جایگزین (FCCAM)وتکنیکهای ذهنی (MT)در کشور در دانشگاههای تهران و شهید بهشتی اشاره نمود که از سال 1380 به همت دکتر فرید نیک بین آغاز شد .از سال 1382 نیزبا دانشگاه شیراز برای برگزاری دوره های دانشگاهی ذهن بدن نظیر مراقبه (Meditation) و ریکی (Reiki) همکاری نزدیک داریم .
از سوی دیگردر سال 1383 با حمایت دولت از طریق شورایعالی اطلاع رسانی ، وظیفه آگاه نمودن عموم هم میهنان و جامعه محترم پزشکی در مورد طب مکمل جایگزین ، به گروه سپرده شد و مدیریت اجرائی آن نیز به بنده واگذار شد . نتیجه این تلاش ، تاسیس سایت ملی www.cam.ir بود که شامل مجموعه مفیدی از اطلاعات به روز برای آشنائی بیشتر با طب مکمل جایگزین است .این سایت همچنین مکان مناسبی است برای همفکری و تبادل اطلاعات ، مقالات و تجربیات بین اساتید و صاحبنظران این حیطه.
در مرکزطب مکمل بیمارستان میلاد نیز از روشهای تشخیصی طب مکمل استفاده می کنیم. روشهایی که بر اساس ترکیب شیوه های قدیمی با تکنولوژی مدرن ، به تکمیل آزمایشات طب رایج یاری می کند.برای مثال یکی از روشهای تشخیصی جالب در طب ارتعاشی (Vibrational medicine) از مجموعه طب مکمل ، بررسی فعالیت الکتروفیزیولوژیک وجود انسان در دو سطح :
1) جسمی و 2) ذهنی- روانی است که به ما یاری می دهد تا علاوه بر تعیین میزان استرس فرد ، قسمتهائی از حوزه انرژی زیستی(Human bio-energetic field) او را که در حال حاضر دچارعدم تعادل آشکار است یا بصورت پنهان می تواند فرد را در آینده دچار مشکلات جسمی نماید ، تشخیص دهیم . بدین ترتیب با تکیه بر تجربیات تحقیقاتی و تشخیصی که ظرف 4 سال گذشته در همین ارتباط در مرکز صورت گرفته ، مراجعه کننده می تواند با آگاهی بموقع از عدم تعادلهای احتمالی موجود در حوزه الکتروفیزیولوژیک خود ، از روشهای مختلف طب رایج یا طب مکمل برای پیشگیری یا درمان زودهنگام بیماری ، بهره مند شود .
در تحلیل رفتار نقش محیط و ارتباط اجتماعی از اهمیت فراوانی برخوردار است. با این حال نهایتاً افراد خود مسئول زندگی و رفتار خود هستند و فرد باید این مسئولیت را پذیرا باشد و به نقش خود در زندگی بیشتر از هر عامل دیگری توجه نماید. تحلیل رفتار به روابط و مشکلات درونی شخص و رابطه انسانها با یکدیگر توجه خاصی دارد و اعتقاد بر این است که اگر افراد با یکدیگر روابط سالم، صمیمانه و صادقانه داشته باشند و آن را جایگزین روابط مخرب، منفی و تحقیرآمیز نمایند، قادر خواهند بود که از فشارهای روانی خود و دیگران بکاهند و از زندگی لذت بیشتری ببرند.
چهارمین مرحله رشد و تکمیل نظریه تحلیل رفتار متقابل، تحلیل زندگی نامه یا نمایشنامه زندگی است که به بازیهای روانی مشابهی که مردم بارها آن را تکرار میکنند میپردازد. این طرح کلی، شیوه زندگی افراد را تعیین مینماید و ساختار نمایشنامه زندگی هر کس را مشخص میکند.
مقاله انتخابی از سایت مجله ارتباط موفق
همزمان با انتشار مقاله قبلی وعده کرده بودم که در مورد نظر شریعت شیعی اسلامی در این باره بیشتر صبحت کنم. حقیقت این است چند تن از دوستان این سوال را مطرح کرده اند که آیا من بعنوان یک پزشک- به ضرورت- لازم است که اینگونه بی محابا وارد مباحث مذهبی و کنکاش در ارتباط آنها با دانش پزشکی شوم؟ شاید در مورد شاخه های دیگر علم پزشکی این مطلب چندان ضرورت نداشته باشد. (مثلاً چندان لازم نباشد به روشن کردن نظر اسلام شیعی در مورد بیماریهای دستگاه گوارش، دستگاه قلبی و عروقی، دستگاه عصبی و .... بپردازیم).
اما در مورد دانش نوین جنسی عدم توجه به روشن کردن دیدگاه مذهب نسب به آن، ما را از برقراری ارتباط درست با مخاطب محروم میکند. بطور کلی در دنیا هم طب جنسی شاخه ای منحصر به فرد از دانش پزشکی است که ارتباط بسیار قابل توجهی با زیربناهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جامعه دارد. توسعه دانش نوین جنسی در هیچ یک از شاخه های علم پزشکی این گونه با واکنشهای مناقشه آمیز روحانیان دینی، سیاستمداران، فعالان و اصلاحگران اجتماعی و پیشتازان روشنفکری در جامعه همراه نبوده است.
همه از دیدگاه خود نسبت به دانش نوین جنسی موضع گیری کرده اند و انتظار داشته اند که دانش جنسی نظریات خود را با مواضع آنها هماهنگ کند. ساده ترین واکنشی که ممکن است از دانش نوین جنسی در مقابل این واکنشها انتظار داشته باشیم سکوت است. سکوتی که ممکن است به معانی مختلف تعبیر شود. اما نظر من بعنوان یک سکسولوژیست ایرانی که ادعای پایه گذاری دانش نوین جنسی در ایران را دارد کمی متفاوت است. به عقیده من نیاز به ارتباط با مخاطب ایجاب میکند که دانش نوین جنسی در ایران پاسخ شفاف و مناسب و صریحی نسبت به موضع گیری های مذهبی، سیاسی و فرهنگی داشته باشد در غیراینصورت نه تنها حرفش قابل فهم نخواهد بود، که بخاطر اجتناب از بروز پاره ای بدفهمی ها ناچار از پنهان کردن حقایق مهمی در این زمینه خواهد شد: شیری بدون یال و اشکم و کوپال.
شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟
این چنین شیری خدا هم نافرید
در واقع هربار که من مطلبی در مورد علل بروز و نحوه درمان اختلالات جنسی برای مراجعین بیان کردم بدون استثناء یکی از اولین سوالاتی که در ادامه ناگزیر از پاسخ به آن بودم این است که "آیا این کار با مذهب اسلامی ما در تعارض نیست؟" شاید بسیاری سعی کرده اند بدون پاسخ به چنین سوالی کار خود را ادامه دهند. شاید بعضی اصولاً پاسخ به این سوال را ضروری نمیدانند و معتقدند مشکل معتقدات مذهبی بیشتر از آنکه مشکل پزشک باشد مشکل مراجع است و خودش باید به فکر یافتن راه حلی برای رفع این تعارضات باشد. همانطور که در مقاله "آیا خودارضایی عامل بروز مشکلات جنسی ماست؟" اشاره کردم ساده ترین پاسخ به چنین سوالاتی این است که بار سنگین پاسخ را از روی دوش خود به دوش مراجع تقلید و علمای صاحب فتوا بیافکنیم. اما آیا واقعاً این کار منصفانه است و آنها توان تحمل چنین باری را دارند؟ آیا این کار نتیجه ای جز تشدید احساس تعارض بین مذهب و دانش نوین جنسی و در نتیجه تشدید تعارضات درونی نسبت به رابطه جنسی و ادامه تنشهای جنسی قرد و جامعه چیز دیگری به همراه خواهد داشت؟ براستی فرد برای رسیدن به نقطه مشترکی بین توصیه های پزشک و علمای مذهبی و سیاستمداران آیا ناچار از پذیرفتن رأی یکی از آنان خواهد شد؟ انتخاب بین مذهب و دانش نوین جنسی؟ به راستی انتخاب سختی است و من چندان از نتیجه حاصل خرسند نیستم.
شاید به همین دلایل باشد که هنوز بعد از فراگیر شدن بارز دانش نوین جنسی در اغلب کشورهای جهان هنوز در دانشکده های پزشکی ایران واحد و رشته مشخصی تحت نام تشخیص و درمان اختلالات جنسی وجود ندارد (تا چه رسد به تأسیس کلینیک های تخصصی تشخیص و درمان اختلالات جنسی) و اطلاعات بسیاری از پزشکان ایرانی در این زمینه چندان بیش از مردم عامی نیست. شاید به همین دلیل باشد که دو همایش علمی که در زمینه توجه به مسائل جنسی و شناخت و درمان مشکلات جنسی عامه در ایران، برگزار شده عمدتا و به ناچار در محل دانشگاه شاهد بوده است و هیچ دانشگاه و گروه دیگری عهده دار چنین امر مهم و مناقشه آمیزی نشده است. و شاید به همین دلیل باشد که هنوز بعد از گذشت 28 سال از انقلاب اسلامی ایران وزارت بهداشت و درمان نتوانسته است سیاستگذاری مشخصی در زمینه تعریف سلامت جنسی و راهکارهای لازم برای حل تنشهای جنسی غم انگیز افراد در جامعه امروز ایران ارائه دهد.
درپایان باید گفت : دانش نوین جنسی بیش ازآنچه شما فکر می کنید ، درگرو روشن کردن ارتباطش با مواضع مذهبی وسیاسی اجتماع بوده است . (یک گفته معروف ، سخن از دانش جنسی را به "راه رفتن روی میدان مین " تشبیه کرده است به واقع دور از اغراق نیست .)
با توجه به مطالب عرض شده انتظار من از همه دین باوران این است که با قاطعیت از پیشرفت دانش نوین پزشکی (و درمان مشکلات غم انگیز اغلب افراد جامعه در حوزه مسائل و سلامت جنسی) پشتیبانی کنند. هرچند همانطور که دور از انتظار هم نیست، حمایت از چنین تلاشهایی بسیار با ملاحظه اندیشی و احتیاط دولتمردان و حکومت جمهوری اسلامی ایران همراه بوده است. مسئولیت هرگونه موفقیت و یا خطایی در این زمینه تنها بر دوش من بوده است و بقیه ترجیح میدهند در مواجهه با این موجود ناشناخته (دانش نوین جنسی) تا حد امکان فاصله خود را حفظ کنند و از دور به تماشای نتایج این تلاشها بنشینند.
والسلام علی من اتبع الهدی
نویسنده : دکتر حمید رضا شیرمحمدی
سالها بود که درباره تهاجم فرهنگی و مقاصد پشت پرده آثار هنری، فیلم ها و محصولات سینمایی که از آن سوی آب ها می آمد هشدار داده می شد. سالها بود که گفته می شد فرقه ها و کاست های من درآوردی که هر روز به عناوین مختلف عرفان و تصوف و ذن و امثالهم سربرمی آورد، ساخته و پرداخته محافل مشکوک است. سالها بود که نسبت به سوءاستفاده حرکت های نامعلوم جمعی بر پایه برخی مطالبات برحق مردم، روشنگری می شد، اما همواره با نگاهی بدبینانه و از جهت محدود کردن آزادی ها به این هشدارها و روشنگری ها می نگریستند و از طرفی برخورد حذفی صرف با پدیده های مذکور بدون هر گونه آگاهی بخشی و تنویر افکار، نگاه فوق را تشدید می کرد. اما به قول معروف، عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. فیلم رمز داوینچی ساخته اخیر ران هاوارد که کتابش هم سر و صدای فراوانی به پا کرد، در ورای قصه خود که از قضا این بار مستقیماً به مسئله ایدئولوژی پشت ماجرای بسیاری از آثار هنری و فیلم های هالیوودی می پردازد، کلید گشایش رمز و راز این آثار نیز به شمار می آید.
فیلم (برخلاف آنچه در تبلیغات سرسام آور جهانی مورد تأکید قرار گرفت و از جانب بعضی نویسندگان و منتقدان وطنی هم دنبال شد!) راجع به فرقه واتیکانی اپوس دی نیست، بلکه درباره انجمن سری یهودی است به نام انجمن مخفی خانقاه صهیون (ریشه های فکری صهیونیسم امروز) که ادعا می شود در اوایل هزاره دوم میلادی توسط یکی از پادشاهان فرانسه (به نام گاد فروی دوبولیون که مسیحی هم بوده) که طی جنگ های صلیبی هم فاتح اورشلیم شد، به وجود آمده تا راز مهم باقیمانده در خانواده او را حفظ کند.
از همین جا پارادوکس قصه و فیلم شروع می شود که پادشاهی مسیحی و مدعی دارا بودن یک راز مهم مسیحیت، انجمن مخفی یهودی برای حفظ رازش تشکیل می دهد! قضیه چیست؟ مگر همین یهودیان نبودند که حتی بنابر برخی اسناد و مکتوبات تاریخی خود عامل اصلی به صلیب کشیدن حضرت عیسی مسیح(ع) شدند؟
قصه از اینجا و با باز شدن گوشه هایی از راز انجمن مخفی خانقاه صهیون ، پارادوکس آمیزتر می شود. گوش کنید! بعد از اینکه شخصیت های اصلی فیلم یعنی پرفسور رابرت لنگدن (متخصص آمریکایی نشانه شناسی مذهبی با بازی تام هنکس) و سوفی فی وو (متخصص رمزگشایی پلیس پاریس با ایفای نقش اداری توتو) متوجه می شوند که مسئول موزه لوور پاریس( از رهبران خانقاه صهیون که ضمناً پدر بزرگ سوفی هم بوده) به دلیل افشای راز مهمی که قصد داشته آن را در اختیار نوه اش بگذارد، به قتل رسیده، طی درگیری ها و فراز و نشیب هایی که گام به گام باعث می شود گوشه هایی از راز مذکور به آنها معلوم شود، به ویلای یکی از دوستان پرفسور لنگدن به نام سرلی تیبینگ (تاریخ شناس برجسته کاخ سلطنتی انگلیس که از سوی ملکه لقب شوالیه گرفته و تحقیقات مفصلی درباره همان راز مهم دارد) پناه می برند. سرلی برای سوفی اسرار انجمن مخفی خانقاه صهیون را برملا می کند.
او با تکیه بر تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی، ادعا می کند که مقصود از جام مقدس که سالیان متمادی محل بحث عیسویان بوده، واقعاً یک شیء نبوده بلکه یک فرد و آن هم یک زن به نام مریم مجدلیه است که به خلاف تمامی روایات تاریخی، همسر حضرت عیسی مسیح(ع) شده و از او نسلی به وجود می آورد. از همین جهت او از اورشلیم گریخت و در فرانسه توسط یهودیان محافظت شد! (جل الخالق! یهودیانی که خود باعث و بانی مصلوب شدن عیسی مسیح شده بودند، حالا از ذریه او مراقبت می کنند!) قرنها بعد نسل او یعنی همان فرزندان عیسی مسیح با سلسله ای از پادشاهان فرانسه درآمیختند که یکی از نوادگانشان، همان گاد فروی دوبولیون فاتح اورشلیم و بنیانگذار انجمن مخفی خانقاه صهیون بوده است. او برای محافظت از اسنادی که افشاگر راز مریم مجدلیه است، شوالیه هایی را به نگهبانی از آنها می گمارد و یهودیان انجمن در طول تاریخ حافظ آن راز و فرزندان مسیح شده اند تا مسیحیت واقعی به دور از تعرض کلیسا باقی بماند!واقعاً این هم از شوخی های تاریخ نویسان و راویان امروزی است که لابه لای زورق فیلم های جذاب هر هجویاتی را به خورد مخاطبشان می دهند و برای اینکه آن هجویات چندان توی ذوق مخاطبان نزند، مانور تبلیغاتی شان را بر روی جنبه های نه چندان مهم فیلم قرار دهند (مثل آنچه برای فیلم رمز داوینچی روی فرقه اپوس دی صورت گرفت) و البته ورای آن، ایدئولوژی صاحبان سرمایه و کارفرمایان خود را قالب می کنند.
ادعای محافظت از راز مسیحیت، بزرگترین ترفند برای پوشاندن ماهیت یهودی طراحان قصه است و البته این قضیه خلق الساعه نبوده و پشتوانه و زمینه ای تاریخی و کهن دارد، شاید از همان اوایل هزاره دوم که فرقه های مخفی و تصوف یهود تحت عناوینی مانند کابالا و فرانکسیم به وجود آمدند و با سوءاستفاده از وضعیت نابسامان کلیسای قرون وسطی و رنجی که مسیحیان مؤمن از اختلافات رهبران مسیحیت می بردند، قصد کردند که بالاخره به انزوای هزار ساله یهودیان پایان بخشند. از همین رو برای جذب مسیحیان به فرقه های مخفی خود (که در اصل یهودی منش بودند) خود را پیرو مسیحیت اولیه و مخالف مسیحیت تعریف شده کلیسا معرفی کردند، بنابراین بسیاری از مسیحیان را به فرقه های خود جلب کردند. آنها بعداً مدعی شدند که اساساً حضرت عیسی بن مریم در واقع مسیح اصلی نبوده و بشارت دهنده واقعی مسیح بن داوود بوده که در آینده ظهور می کند. ادعای حفاظت از ذریه آن مسیح اولیه هم یکی دیگر از همان ترفندهایی بود که مسیحیان را نسبت به حضرت عیسی مسیح(ع) بی اعتقاد ساخته و برای ظهور مسیح جدید (در واقع از میان یهودیان) آماده کنند. نکته جالب آنکه حتی تئودور هرتزل (بنیانگذار تفکر صهیونیسم در اواخر قرن نوزدهم) هم در ابتدا مردم را به مسیحیت دعوت می کرد و خود را پیرو مسیحیت واقعی معرفی می کرد.
نویسنده داستان (دن براون) و سازندگان فیلم رمز داوینچی این بار برخلاف معمول ایدئولوژی پردازان هالیوود، (شاید عمداً) خیلی شعاری و واضح، عقاید خود را بیان کرده و برخلاف آنچه که در خود فیلم مطرح می شود، به لابه لای قصه ها و موسیقی پر نماد و مملو از سمبل نرفته اند. (در کتاب و فیلم مطرح می شود که در طول تاریخ بسیاری از هنرمندان پیرو خانقاه صهیون، در عین حال افشاگر راز مریم مجدلیه یعنی همان جام مقدس و فرزندان مسیح بوده اند، یعنی در واقع ایدئولوژی صهیون را تبلیغ کرده اند و از اسامی افراد و آثار ذیل صریحاً نام برده می شود: لئوناردو داوینچی که از اربابان خانقاه بوده تا ویکتور هوگو و بوتیچلی و ایزاک نیوتن و بتهوون و سمفونی فلوت سحر آمیز و... حتی والت دیسنی و قصه های معروفش مثل سیندرلا و سفید برفی و زیبای خفته و... کارتون هایی مثل شرک و پری دریایی و... هری پاتر چرا که همگی به دنبال بانو یا فرزندان و نسل گمشده و همان راز جام بوده اند. (البته شخصاً کارتون هایی همچون هاچ زنبور عسل و حنا، دختری در مزرعه که سالها از تلویزیون پخش می شد را هم به آنها اضافه می کنم!) در نقاط مختلفی از کتاب و فیلم به نشانه ها و خصوصاً علامت مخصوص صهیونیسم (یا همان ستاره داوود) به طور واضح اشاره می شود. بارها در فصل های گوناگون، به مثلث ها و هرم های مستقیم و وارونه و ترکیبشان که علامت صهیونیسم را می سازد، تأکید می شود و آن را در تصاویر متعددی به نمایش درمی آورند. در دیالوگ های توضیحی مابین شخصیت های فیلم و مونولوگ طولانی سرلی تیبینگ و همچنین بعداً در توصیفات دیگر پرفسور لنگدن، علامت صهیونیسم، نشانه تقدس زن و مرد، تعادل ارتباط آنها و قدرت بشریت تلقی می شود و حتی بر سردر عبادتگاه راسلین (انتهای آدرسی که از راز و رمزهای پدر بزرگ سوفی حاصل می شود و در اواخر فیلم هم مکان اصلی خانقاه صهیون و هواداران نسل عیسی مسیح و مریم مجدلیه معرفی می شود) همان علامت صهیونیسم به طور شفاف در کادر دوربین قرار می گیرد. این فرقه هم اکنون نیز تحت عنوان کابالا (انجمن تصوف یهود) فعال است و البته این روزها دیگر مخفی نبوده و بنابه دست و دلبازی رؤسای سرمایه دارش که حاکم بر عظیم ترین کمپانی ها و مؤسسات صنعتی، تجاری و رسانه ای دنیا هستند، کاملاً علنی فعالیت می کند.
جالب است بدانید رهبر 75 ساله این فرقه به نام فیوال گرو برگر که اینک با نام فیلیپ برگ شناخته می شود و به نوشته روزنامه دیلی میل از قدرتمندان پشت پرده هالیوود است، به کمک همسرش و به طور علنی مرکز آموزش کابالا را تأسیس کرده و بسیاری از هنرپیشه های معروف را به خود جلب کرده، از جمله مدونا، الیزابت تایلور، باربارا استرایسلند، دیان کیتن، دمی مور، بریتنی اسپیرز، وینونا رایدر، میک جاگر و حتی از فوتبالیست ها دیوید بکام و زنش را به عضویت فرقه مزبور درآورده است، دیگر چه تردیدی برای تبلیغ ایدئولوژی و تفکر یهودیت جدید یا صهیونیسم در میان فیلم های متعدد هالیوود باقی می ماند، وقتی در فیلم رمز داوینچی ، بدون هیچ گونه پوششی سخن از جست وجوی جام مقدس توسط سازندگان آثار هنری می شود و حتی به طور شفاف، نام آنها برده می شود.
حالا می توان دریافت که چرا مثلاً شهر آزادیبخش فیلم ماتریکس ، همنام صهیون و همان خانقاه مخفی یهودی هاست و زایان (تلفظ انگلیسی صهیون) نامیده می شود؟ که چرا این چنین برای داستان نه چندان تازه ای به نام هری پاتر هزینه های سرسام آور صرف می شود؟ که چرا از آن همه امپراتوران خونخوار روم، فقط ماجرای تیتوس که یهودیان را قتل عام کرد به فیلم برگردانده می شود؟
حالا می توان متوجه شد که قضایای نمایش مناسک جنسی که در اغلب فیلم های هالیوودی نمودی فربینده دارد از کجا ناشی می شود. و اصلاً آن کالت های عجیب و غریب عرفان جنسی از چه تفکر و مشربه ای تغذیه می شوند و یا برخی هواداری های افراطی و فیمینیستی از حقوق زنان از کجا آب می خورد.
این بار گویی شمشیرها از رو بسته شده اند، همان گونه که لشکر فرهنگی سازمان سیا و ناتو، علناً خود را معرفی می کند. بنابه نوشته فرانسیس ساندرس در کتاب جنگ سرد فرهنگی: سیا و جهان هنر و ادب که براساس خاطرات کوردمه یر، رئیس بخش عملیات بین المللی سیا و دوست او، آرتور شلزینگر (پسر)، همچنین ملوین لاسکی از اعضای بالای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) تنظیم شده، سازمان سیا با سرمایه ای حدود 34 میلیون دلار، شبکه مطبوعاتی عظیمی برای تبلیغات علیه بلوک شرق راه اندازی می کند و از جکسن پولاک نقاش گرفته تا آرتور کوستلر، سیدنی هوک، ایناتسیو سیلونه، جورج ارول و... همه را علیه به اصطلاح خطر کمونیسم به خدمت می گیرد.
یکی دیگر از این مأموران فرهنگی سیا یا به قول خانم ساندرس شبکه ناتوی فرهنگی ، ریچارد کاندان است که رمان کاندیدای منچوری را نوشت.
حالا صهیونیست ها هم مأموران فرهنگی شان را از پشت پرده بیرون انداخته اند. شاید هم اینها مأموران سوخته ی بوده اند و از این پس، برنامه و طرح های تازه ای در دستور قرار گرفته است.
برگرفته از روزنامه همشهری
جبران خلیل جبران در مورد فرزندان چنین می گوید:
شما می توانید به آنها عشق بورزید اما نباید افکارتان را به آنها منتقل کنید. آنها باید افکار خود را داشته باشند. شما می توانید جسم آنها را سکنی دهید اما روح آنها را نه! آنها باید روحشان را در خانه فرداها سکنی دهند، جایی که شما نمی توانید آن را ببینید. حتی نمی توانید آن را در رؤیایتان تصور کنید!
این هم از ایران در جام جهانی حتما خودتان شاهد بعضی آقایان بودبد که چطور زمین را با پارک اشتباه گرفته بودند .