در تحلیل رفتار نقش محیط و ارتباط اجتماعی از اهمیت فراوانی برخوردار است. با این حال نهایتاً افراد خود مسئول زندگی و رفتار خود هستند و فرد باید این مسئولیت را پذیرا باشد و به نقش خود در زندگی بیشتر از هر عامل دیگری توجه نماید. تحلیل رفتار به روابط و مشکلات درونی شخص و رابطه انسانها با یکدیگر توجه خاصی دارد و اعتقاد بر این است که اگر افراد با یکدیگر روابط سالم، صمیمانه و صادقانه داشته باشند و آن را جایگزین روابط مخرب، منفی و تحقیرآمیز نمایند، قادر خواهند بود که از فشارهای روانی خود و دیگران بکاهند و از زندگی لذت بیشتری ببرند.
چهارمین مرحله رشد و تکمیل نظریه تحلیل رفتار متقابل، تحلیل زندگی نامه یا نمایشنامه زندگی است که به بازیهای روانی مشابهی که مردم بارها آن را تکرار میکنند میپردازد. این طرح کلی، شیوه زندگی افراد را تعیین مینماید و ساختار نمایشنامه زندگی هر کس را مشخص میکند.
مقاله انتخابی از سایت مجله ارتباط موفق
همزمان با انتشار مقاله قبلی وعده کرده بودم که در مورد نظر شریعت شیعی اسلامی در این باره بیشتر صبحت کنم. حقیقت این است چند تن از دوستان این سوال را مطرح کرده اند که آیا من بعنوان یک پزشک- به ضرورت- لازم است که اینگونه بی محابا وارد مباحث مذهبی و کنکاش در ارتباط آنها با دانش پزشکی شوم؟ شاید در مورد شاخه های دیگر علم پزشکی این مطلب چندان ضرورت نداشته باشد. (مثلاً چندان لازم نباشد به روشن کردن نظر اسلام شیعی در مورد بیماریهای دستگاه گوارش، دستگاه قلبی و عروقی، دستگاه عصبی و .... بپردازیم).
اما در مورد دانش نوین جنسی عدم توجه به روشن کردن دیدگاه مذهب نسب به آن، ما را از برقراری ارتباط درست با مخاطب محروم میکند. بطور کلی در دنیا هم طب جنسی شاخه ای منحصر به فرد از دانش پزشکی است که ارتباط بسیار قابل توجهی با زیربناهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جامعه دارد. توسعه دانش نوین جنسی در هیچ یک از شاخه های علم پزشکی این گونه با واکنشهای مناقشه آمیز روحانیان دینی، سیاستمداران، فعالان و اصلاحگران اجتماعی و پیشتازان روشنفکری در جامعه همراه نبوده است.
همه از دیدگاه خود نسبت به دانش نوین جنسی موضع گیری کرده اند و انتظار داشته اند که دانش جنسی نظریات خود را با مواضع آنها هماهنگ کند. ساده ترین واکنشی که ممکن است از دانش نوین جنسی در مقابل این واکنشها انتظار داشته باشیم سکوت است. سکوتی که ممکن است به معانی مختلف تعبیر شود. اما نظر من بعنوان یک سکسولوژیست ایرانی که ادعای پایه گذاری دانش نوین جنسی در ایران را دارد کمی متفاوت است. به عقیده من نیاز به ارتباط با مخاطب ایجاب میکند که دانش نوین جنسی در ایران پاسخ شفاف و مناسب و صریحی نسبت به موضع گیری های مذهبی، سیاسی و فرهنگی داشته باشد در غیراینصورت نه تنها حرفش قابل فهم نخواهد بود، که بخاطر اجتناب از بروز پاره ای بدفهمی ها ناچار از پنهان کردن حقایق مهمی در این زمینه خواهد شد: شیری بدون یال و اشکم و کوپال.
شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟
این چنین شیری خدا هم نافرید
در واقع هربار که من مطلبی در مورد علل بروز و نحوه درمان اختلالات جنسی برای مراجعین بیان کردم بدون استثناء یکی از اولین سوالاتی که در ادامه ناگزیر از پاسخ به آن بودم این است که "آیا این کار با مذهب اسلامی ما در تعارض نیست؟" شاید بسیاری سعی کرده اند بدون پاسخ به چنین سوالی کار خود را ادامه دهند. شاید بعضی اصولاً پاسخ به این سوال را ضروری نمیدانند و معتقدند مشکل معتقدات مذهبی بیشتر از آنکه مشکل پزشک باشد مشکل مراجع است و خودش باید به فکر یافتن راه حلی برای رفع این تعارضات باشد. همانطور که در مقاله "آیا خودارضایی عامل بروز مشکلات جنسی ماست؟" اشاره کردم ساده ترین پاسخ به چنین سوالاتی این است که بار سنگین پاسخ را از روی دوش خود به دوش مراجع تقلید و علمای صاحب فتوا بیافکنیم. اما آیا واقعاً این کار منصفانه است و آنها توان تحمل چنین باری را دارند؟ آیا این کار نتیجه ای جز تشدید احساس تعارض بین مذهب و دانش نوین جنسی و در نتیجه تشدید تعارضات درونی نسبت به رابطه جنسی و ادامه تنشهای جنسی قرد و جامعه چیز دیگری به همراه خواهد داشت؟ براستی فرد برای رسیدن به نقطه مشترکی بین توصیه های پزشک و علمای مذهبی و سیاستمداران آیا ناچار از پذیرفتن رأی یکی از آنان خواهد شد؟ انتخاب بین مذهب و دانش نوین جنسی؟ به راستی انتخاب سختی است و من چندان از نتیجه حاصل خرسند نیستم.
شاید به همین دلایل باشد که هنوز بعد از فراگیر شدن بارز دانش نوین جنسی در اغلب کشورهای جهان هنوز در دانشکده های پزشکی ایران واحد و رشته مشخصی تحت نام تشخیص و درمان اختلالات جنسی وجود ندارد (تا چه رسد به تأسیس کلینیک های تخصصی تشخیص و درمان اختلالات جنسی) و اطلاعات بسیاری از پزشکان ایرانی در این زمینه چندان بیش از مردم عامی نیست. شاید به همین دلیل باشد که دو همایش علمی که در زمینه توجه به مسائل جنسی و شناخت و درمان مشکلات جنسی عامه در ایران، برگزار شده عمدتا و به ناچار در محل دانشگاه شاهد بوده است و هیچ دانشگاه و گروه دیگری عهده دار چنین امر مهم و مناقشه آمیزی نشده است. و شاید به همین دلیل باشد که هنوز بعد از گذشت 28 سال از انقلاب اسلامی ایران وزارت بهداشت و درمان نتوانسته است سیاستگذاری مشخصی در زمینه تعریف سلامت جنسی و راهکارهای لازم برای حل تنشهای جنسی غم انگیز افراد در جامعه امروز ایران ارائه دهد.
درپایان باید گفت : دانش نوین جنسی بیش ازآنچه شما فکر می کنید ، درگرو روشن کردن ارتباطش با مواضع مذهبی وسیاسی اجتماع بوده است . (یک گفته معروف ، سخن از دانش جنسی را به "راه رفتن روی میدان مین " تشبیه کرده است به واقع دور از اغراق نیست .)
با توجه به مطالب عرض شده انتظار من از همه دین باوران این است که با قاطعیت از پیشرفت دانش نوین پزشکی (و درمان مشکلات غم انگیز اغلب افراد جامعه در حوزه مسائل و سلامت جنسی) پشتیبانی کنند. هرچند همانطور که دور از انتظار هم نیست، حمایت از چنین تلاشهایی بسیار با ملاحظه اندیشی و احتیاط دولتمردان و حکومت جمهوری اسلامی ایران همراه بوده است. مسئولیت هرگونه موفقیت و یا خطایی در این زمینه تنها بر دوش من بوده است و بقیه ترجیح میدهند در مواجهه با این موجود ناشناخته (دانش نوین جنسی) تا حد امکان فاصله خود را حفظ کنند و از دور به تماشای نتایج این تلاشها بنشینند.
والسلام علی من اتبع الهدی
نویسنده : دکتر حمید رضا شیرمحمدی
سالها بود که درباره تهاجم فرهنگی و مقاصد پشت پرده آثار هنری، فیلم ها و محصولات سینمایی که از آن سوی آب ها می آمد هشدار داده می شد. سالها بود که گفته می شد فرقه ها و کاست های من درآوردی که هر روز به عناوین مختلف عرفان و تصوف و ذن و امثالهم سربرمی آورد، ساخته و پرداخته محافل مشکوک است. سالها بود که نسبت به سوءاستفاده حرکت های نامعلوم جمعی بر پایه برخی مطالبات برحق مردم، روشنگری می شد، اما همواره با نگاهی بدبینانه و از جهت محدود کردن آزادی ها به این هشدارها و روشنگری ها می نگریستند و از طرفی برخورد حذفی صرف با پدیده های مذکور بدون هر گونه آگاهی بخشی و تنویر افکار، نگاه فوق را تشدید می کرد. اما به قول معروف، عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. فیلم رمز داوینچی ساخته اخیر ران هاوارد که کتابش هم سر و صدای فراوانی به پا کرد، در ورای قصه خود که از قضا این بار مستقیماً به مسئله ایدئولوژی پشت ماجرای بسیاری از آثار هنری و فیلم های هالیوودی می پردازد، کلید گشایش رمز و راز این آثار نیز به شمار می آید.
فیلم (برخلاف آنچه در تبلیغات سرسام آور جهانی مورد تأکید قرار گرفت و از جانب بعضی نویسندگان و منتقدان وطنی هم دنبال شد!) راجع به فرقه واتیکانی اپوس دی نیست، بلکه درباره انجمن سری یهودی است به نام انجمن مخفی خانقاه صهیون (ریشه های فکری صهیونیسم امروز) که ادعا می شود در اوایل هزاره دوم میلادی توسط یکی از پادشاهان فرانسه (به نام گاد فروی دوبولیون که مسیحی هم بوده) که طی جنگ های صلیبی هم فاتح اورشلیم شد، به وجود آمده تا راز مهم باقیمانده در خانواده او را حفظ کند.
از همین جا پارادوکس قصه و فیلم شروع می شود که پادشاهی مسیحی و مدعی دارا بودن یک راز مهم مسیحیت، انجمن مخفی یهودی برای حفظ رازش تشکیل می دهد! قضیه چیست؟ مگر همین یهودیان نبودند که حتی بنابر برخی اسناد و مکتوبات تاریخی خود عامل اصلی به صلیب کشیدن حضرت عیسی مسیح(ع) شدند؟
قصه از اینجا و با باز شدن گوشه هایی از راز انجمن مخفی خانقاه صهیون ، پارادوکس آمیزتر می شود. گوش کنید! بعد از اینکه شخصیت های اصلی فیلم یعنی پرفسور رابرت لنگدن (متخصص آمریکایی نشانه شناسی مذهبی با بازی تام هنکس) و سوفی فی وو (متخصص رمزگشایی پلیس پاریس با ایفای نقش اداری توتو) متوجه می شوند که مسئول موزه لوور پاریس( از رهبران خانقاه صهیون که ضمناً پدر بزرگ سوفی هم بوده) به دلیل افشای راز مهمی که قصد داشته آن را در اختیار نوه اش بگذارد، به قتل رسیده، طی درگیری ها و فراز و نشیب هایی که گام به گام باعث می شود گوشه هایی از راز مذکور به آنها معلوم شود، به ویلای یکی از دوستان پرفسور لنگدن به نام سرلی تیبینگ (تاریخ شناس برجسته کاخ سلطنتی انگلیس که از سوی ملکه لقب شوالیه گرفته و تحقیقات مفصلی درباره همان راز مهم دارد) پناه می برند. سرلی برای سوفی اسرار انجمن مخفی خانقاه صهیون را برملا می کند.
او با تکیه بر تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی، ادعا می کند که مقصود از جام مقدس که سالیان متمادی محل بحث عیسویان بوده، واقعاً یک شیء نبوده بلکه یک فرد و آن هم یک زن به نام مریم مجدلیه است که به خلاف تمامی روایات تاریخی، همسر حضرت عیسی مسیح(ع) شده و از او نسلی به وجود می آورد. از همین جهت او از اورشلیم گریخت و در فرانسه توسط یهودیان محافظت شد! (جل الخالق! یهودیانی که خود باعث و بانی مصلوب شدن عیسی مسیح شده بودند، حالا از ذریه او مراقبت می کنند!) قرنها بعد نسل او یعنی همان فرزندان عیسی مسیح با سلسله ای از پادشاهان فرانسه درآمیختند که یکی از نوادگانشان، همان گاد فروی دوبولیون فاتح اورشلیم و بنیانگذار انجمن مخفی خانقاه صهیون بوده است. او برای محافظت از اسنادی که افشاگر راز مریم مجدلیه است، شوالیه هایی را به نگهبانی از آنها می گمارد و یهودیان انجمن در طول تاریخ حافظ آن راز و فرزندان مسیح شده اند تا مسیحیت واقعی به دور از تعرض کلیسا باقی بماند!واقعاً این هم از شوخی های تاریخ نویسان و راویان امروزی است که لابه لای زورق فیلم های جذاب هر هجویاتی را به خورد مخاطبشان می دهند و برای اینکه آن هجویات چندان توی ذوق مخاطبان نزند، مانور تبلیغاتی شان را بر روی جنبه های نه چندان مهم فیلم قرار دهند (مثل آنچه برای فیلم رمز داوینچی روی فرقه اپوس دی صورت گرفت) و البته ورای آن، ایدئولوژی صاحبان سرمایه و کارفرمایان خود را قالب می کنند.
ادعای محافظت از راز مسیحیت، بزرگترین ترفند برای پوشاندن ماهیت یهودی طراحان قصه است و البته این قضیه خلق الساعه نبوده و پشتوانه و زمینه ای تاریخی و کهن دارد، شاید از همان اوایل هزاره دوم که فرقه های مخفی و تصوف یهود تحت عناوینی مانند کابالا و فرانکسیم به وجود آمدند و با سوءاستفاده از وضعیت نابسامان کلیسای قرون وسطی و رنجی که مسیحیان مؤمن از اختلافات رهبران مسیحیت می بردند، قصد کردند که بالاخره به انزوای هزار ساله یهودیان پایان بخشند. از همین رو برای جذب مسیحیان به فرقه های مخفی خود (که در اصل یهودی منش بودند) خود را پیرو مسیحیت اولیه و مخالف مسیحیت تعریف شده کلیسا معرفی کردند، بنابراین بسیاری از مسیحیان را به فرقه های خود جلب کردند. آنها بعداً مدعی شدند که اساساً حضرت عیسی بن مریم در واقع مسیح اصلی نبوده و بشارت دهنده واقعی مسیح بن داوود بوده که در آینده ظهور می کند. ادعای حفاظت از ذریه آن مسیح اولیه هم یکی دیگر از همان ترفندهایی بود که مسیحیان را نسبت به حضرت عیسی مسیح(ع) بی اعتقاد ساخته و برای ظهور مسیح جدید (در واقع از میان یهودیان) آماده کنند. نکته جالب آنکه حتی تئودور هرتزل (بنیانگذار تفکر صهیونیسم در اواخر قرن نوزدهم) هم در ابتدا مردم را به مسیحیت دعوت می کرد و خود را پیرو مسیحیت واقعی معرفی می کرد.
نویسنده داستان (دن براون) و سازندگان فیلم رمز داوینچی این بار برخلاف معمول ایدئولوژی پردازان هالیوود، (شاید عمداً) خیلی شعاری و واضح، عقاید خود را بیان کرده و برخلاف آنچه که در خود فیلم مطرح می شود، به لابه لای قصه ها و موسیقی پر نماد و مملو از سمبل نرفته اند. (در کتاب و فیلم مطرح می شود که در طول تاریخ بسیاری از هنرمندان پیرو خانقاه صهیون، در عین حال افشاگر راز مریم مجدلیه یعنی همان جام مقدس و فرزندان مسیح بوده اند، یعنی در واقع ایدئولوژی صهیون را تبلیغ کرده اند و از اسامی افراد و آثار ذیل صریحاً نام برده می شود: لئوناردو داوینچی که از اربابان خانقاه بوده تا ویکتور هوگو و بوتیچلی و ایزاک نیوتن و بتهوون و سمفونی فلوت سحر آمیز و... حتی والت دیسنی و قصه های معروفش مثل سیندرلا و سفید برفی و زیبای خفته و... کارتون هایی مثل شرک و پری دریایی و... هری پاتر چرا که همگی به دنبال بانو یا فرزندان و نسل گمشده و همان راز جام بوده اند. (البته شخصاً کارتون هایی همچون هاچ زنبور عسل و حنا، دختری در مزرعه که سالها از تلویزیون پخش می شد را هم به آنها اضافه می کنم!) در نقاط مختلفی از کتاب و فیلم به نشانه ها و خصوصاً علامت مخصوص صهیونیسم (یا همان ستاره داوود) به طور واضح اشاره می شود. بارها در فصل های گوناگون، به مثلث ها و هرم های مستقیم و وارونه و ترکیبشان که علامت صهیونیسم را می سازد، تأکید می شود و آن را در تصاویر متعددی به نمایش درمی آورند. در دیالوگ های توضیحی مابین شخصیت های فیلم و مونولوگ طولانی سرلی تیبینگ و همچنین بعداً در توصیفات دیگر پرفسور لنگدن، علامت صهیونیسم، نشانه تقدس زن و مرد، تعادل ارتباط آنها و قدرت بشریت تلقی می شود و حتی بر سردر عبادتگاه راسلین (انتهای آدرسی که از راز و رمزهای پدر بزرگ سوفی حاصل می شود و در اواخر فیلم هم مکان اصلی خانقاه صهیون و هواداران نسل عیسی مسیح و مریم مجدلیه معرفی می شود) همان علامت صهیونیسم به طور شفاف در کادر دوربین قرار می گیرد. این فرقه هم اکنون نیز تحت عنوان کابالا (انجمن تصوف یهود) فعال است و البته این روزها دیگر مخفی نبوده و بنابه دست و دلبازی رؤسای سرمایه دارش که حاکم بر عظیم ترین کمپانی ها و مؤسسات صنعتی، تجاری و رسانه ای دنیا هستند، کاملاً علنی فعالیت می کند.
جالب است بدانید رهبر 75 ساله این فرقه به نام فیوال گرو برگر که اینک با نام فیلیپ برگ شناخته می شود و به نوشته روزنامه دیلی میل از قدرتمندان پشت پرده هالیوود است، به کمک همسرش و به طور علنی مرکز آموزش کابالا را تأسیس کرده و بسیاری از هنرپیشه های معروف را به خود جلب کرده، از جمله مدونا، الیزابت تایلور، باربارا استرایسلند، دیان کیتن، دمی مور، بریتنی اسپیرز، وینونا رایدر، میک جاگر و حتی از فوتبالیست ها دیوید بکام و زنش را به عضویت فرقه مزبور درآورده است، دیگر چه تردیدی برای تبلیغ ایدئولوژی و تفکر یهودیت جدید یا صهیونیسم در میان فیلم های متعدد هالیوود باقی می ماند، وقتی در فیلم رمز داوینچی ، بدون هیچ گونه پوششی سخن از جست وجوی جام مقدس توسط سازندگان آثار هنری می شود و حتی به طور شفاف، نام آنها برده می شود.
حالا می توان دریافت که چرا مثلاً شهر آزادیبخش فیلم ماتریکس ، همنام صهیون و همان خانقاه مخفی یهودی هاست و زایان (تلفظ انگلیسی صهیون) نامیده می شود؟ که چرا این چنین برای داستان نه چندان تازه ای به نام هری پاتر هزینه های سرسام آور صرف می شود؟ که چرا از آن همه امپراتوران خونخوار روم، فقط ماجرای تیتوس که یهودیان را قتل عام کرد به فیلم برگردانده می شود؟
حالا می توان متوجه شد که قضایای نمایش مناسک جنسی که در اغلب فیلم های هالیوودی نمودی فربینده دارد از کجا ناشی می شود. و اصلاً آن کالت های عجیب و غریب عرفان جنسی از چه تفکر و مشربه ای تغذیه می شوند و یا برخی هواداری های افراطی و فیمینیستی از حقوق زنان از کجا آب می خورد.
این بار گویی شمشیرها از رو بسته شده اند، همان گونه که لشکر فرهنگی سازمان سیا و ناتو، علناً خود را معرفی می کند. بنابه نوشته فرانسیس ساندرس در کتاب جنگ سرد فرهنگی: سیا و جهان هنر و ادب که براساس خاطرات کوردمه یر، رئیس بخش عملیات بین المللی سیا و دوست او، آرتور شلزینگر (پسر)، همچنین ملوین لاسکی از اعضای بالای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) تنظیم شده، سازمان سیا با سرمایه ای حدود 34 میلیون دلار، شبکه مطبوعاتی عظیمی برای تبلیغات علیه بلوک شرق راه اندازی می کند و از جکسن پولاک نقاش گرفته تا آرتور کوستلر، سیدنی هوک، ایناتسیو سیلونه، جورج ارول و... همه را علیه به اصطلاح خطر کمونیسم به خدمت می گیرد.
یکی دیگر از این مأموران فرهنگی سیا یا به قول خانم ساندرس شبکه ناتوی فرهنگی ، ریچارد کاندان است که رمان کاندیدای منچوری را نوشت.
حالا صهیونیست ها هم مأموران فرهنگی شان را از پشت پرده بیرون انداخته اند. شاید هم اینها مأموران سوخته ی بوده اند و از این پس، برنامه و طرح های تازه ای در دستور قرار گرفته است.
برگرفته از روزنامه همشهری
جبران خلیل جبران در مورد فرزندان چنین می گوید:
شما می توانید به آنها عشق بورزید اما نباید افکارتان را به آنها منتقل کنید. آنها باید افکار خود را داشته باشند. شما می توانید جسم آنها را سکنی دهید اما روح آنها را نه! آنها باید روحشان را در خانه فرداها سکنی دهند، جایی که شما نمی توانید آن را ببینید. حتی نمی توانید آن را در رؤیایتان تصور کنید!
این هم از ایران در جام جهانی حتما خودتان شاهد بعضی آقایان بودبد که چطور زمین را با پارک اشتباه گرفته بودند .
سخنرانی چاپلین پس از فیلم دیکتاتور بزرگ
من متأسفم اما نمی خواهم امپراتور شوم – کار من نیست.
من نمی خواهم به کسی دستور دهم یا جایی را فتح کنم. من دوست دارم به همه کمک کنم، اگر امکانی باشد – یهودی، بی دین، سیاه، سفید. ما همه می خواهیم به همدیگر کمک کنیم؛ نوع بشر چنین است. ما همه می خواهیم در شادی یکدیگر زندگی کنیم؛ نه در رنج و بدبختی یکدیگر. ما نمی خواهیم از یکدیگر متنفر باشیم و همدیگر را تحقیر کنیم. در این دنیا اتاقی برای همه یافت می شود و زمین نیک غنی است و می تواند برای همه غذا فراهم کند.
شیوه زندگی می تواند آزاد و زیبا باشد.
اما ما راه را گم کرده ایم.
حرص و آز روح بشر را مسموم کرده است، دنیا را پر از تنفر کرده است، ما را در بدبختی و خون غوطه ور کرده است. ما سرعت را بالا برده ایم ولی خودمان را محبوس کرده ایم. ماشین آلات با تولید انبوه ما را نیازمند کرده است. دانش ما را بدگمان کرده، هوشمان سخت و نامهربان گشته است. ما بسی فکر می کنیم و بسیار کم احساس. بیش از ماشین آلات ما محتاج انسانیت هستیم. بیش از هوش محتاج مهربانی و ملایمت. بدون
این کیفیات، زندگی خشن می شود و همه چیز از دست می رود.
هواپیما و رادیو ما را به هم نزدیک کرده است.
طبیعت اصلی این اختراعات برای نیکی بشریت فریاد می زند، برای برادری جهانی برای یگانگی همه ما فریاد می زند. حتی اکنون صدای من به گوش ملیون ها نفر در جهان می رسد، ملیون ها مرد، زن و کودک ناامید، قربانیان سیستمی که باعث می شود بشر را شکنجه کند و مردم بی گناه را به زندان بیندازد.
به کسانی که صدای مرا می شنوند می گویم “ناامید نشوید”.
رنجی که اکنون در بین ماست گذر حرص آدمی است، تلخی بشری است که راه پیشرفت انسان او را می ترساند. نفرت آدمی می گذرد و دیکتاتورها می میرند؛ و قدرتی که از مردم می گیرند به مردم باز خواهد گشت و تا زمانی که انسان ها می میرند آزادی نابود نخواهد شد.
سربازان: خود را به دست ددمنشان نسپارید، انسان هایی که شما را تحقیر می کنند، در بند می کشانندتان، کسانی که زندگی شما را کنترل می کنند، به شما می گویند که چکار کنید، چه بنوشید، چگونه بیندیشید و چگونه احساس کنید؛ کسانی که شما را شرطی می کنند، رژیم غذایی می دهند، با شما مانند گاو رفتار می کنند و از شما به عنوان گلوله توپ استفاده می کنند.
خود را به دست انسان های غیرطبیعی نسپارید، مردان ماشینی با ذهن ماشینی و قلب ماشینی ! شما ماشین نیستید! شما گاو نیستید! شما انسانید! شما عشق به را انسان در قلب خود دارید. شما نفرت نمی ورزید؛ تنها بی عشقان متنفرند، بی عشق و غیرطبیعی.
سربازان : برای بردگی مبارزه نکنید! برای آزادی بجنگید! در فصل هفدهم سنت لوک نوشته شده “قلمروی خداوند در میان انسان هاست” – نه یک انسان و نه گروهی از انسان ها بلکه همه انسان ها، در شما، شما مردمی که قدرت دارید؛ قدرتی که ماشین بسازید؛ قدرتی که شادی پدید آورید. شما مردمی که قدرت دارید تا زندگی را آزاد و زیبا کنید تا این زندگی را پر از حادثه کنید.
سپس، به نام دموکراسی، اجازه دهید آن قدرت را استفاده کنیم! متحد شویم . یگانه! برای یک دنیای جدید مبارزه کنیم، دنیای آراسته ای که به همه انسان ها اجازه می دهد کار کنند که به شما آینده و امنیت دوره سالمندی می دهد. با وعده این چیزها، دژخیمان به قدرت می رسند ولی آنها دروغ می گویند. آنها به وعده های خود عمل نمی کنند؛ و هرگز نخواهند کرد. دیکتاتورها خود را آزاد می کنند ولی مردم را برده می کنند. اکنون، مبارزه کنیم برای رسیدن به آن وعده ها! مبارزه کنیم برای آزاد کردن دنیا، برای از بین بردن موانع، برای دور کردن حرص و آز، نفرت و ناشکیبایی. مبارزه کنیم برای جهان منطقی، جهانی که علم و پیشرفت به شادی انسان می انجامد.
سربازان: به نام دموکراسی متحد شویم!!!
هانا، صدای مرا می شنوی؟ هرجا هستی نگاه کن هانا:
ابرها به حرکت در می آیند؛ خورشید می درخشد. ما از تاریکی به روشنایی می رویم. ما به جهانی نو وارد می شویم. دنیایی مهربان تر، جایی که انسان ها بر فراز نفرت خود، حرص خود و ددمنشی خود قرار می گیرند.
نگاه کن هانا: به روح انسان بال داده شده است و بالاخره او پرواز را آغاز می کند. به سوی رنگین کمان پرواز می کند – به سوی نور امید، به سوی آینده، آینده باشکوه متعلق به توست، به من و همه ما. نگاه کن هانا، نگاه کن.
چاپلین مسافر چند روزه زمین
انسان در مقابل سرما و گرما نیاز به پوشش را احساس کرد و در پی پوشیدن بدن خویش برآمد و چاره ای اندیشید. می توان گفت پس از غذا و هوا هیچ چیز به اندازه لباس برای انسان ضروری نیست. شاید به همین علت است که یکی از مهمترین کارهای بشر اختراع پوشش و لباس بوده است.لباس به غیر از پوشاندن جسم انسان از گرما و سرما نیاز به زیبایی و زیباجویی روان او را هم ارضا می کند.دین مبین اسلام نیاز به زیبایی انسان را محترم می شمارد و توصیه های زیادی درباره لباس دارد. در بحارالانوار آمده است: لباس به تن کن و زیبا شو، بدرستی که خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد ولی باید از مال حلال باشد.جامعه ما امروز درگیر مسئله ای به نام پوشش و لباس ملی است و هر بار که صحبت از لباس ملی و طراحی آن به میان می آید این سؤال به مطرح می شود که ساختن جامعه ای پویا _ شاد و سرزنده به چه ابزارها و روشهایی نیاز دارد؟
اینکه صرفاً بگوییم می خواهیم جلوی مدهای غربی را بگیریم و برای نوع لباس پوشیدن مردم طرح دهیم و قانون وضع کنیم چقدر منطقی به نظر می رسد؟در تاثیرگذاری رسانه های کشورهای غربی (از طریق ماهواره _ سینما _ کتاب و...) بر روی فرهنگمان شکی نیست اما آیا دولتمردان و متفکران فرهنگی ما الگوی جذابی به جوان پر از سؤال و شور و نشاط ایرانی ارائه داده اند و کوششی در جهت فرهنگ سازی برای نسل جوان ایران _ اسلامی انجام شده است؟برای بررسی مسئله مد و لباس به دیدار آقای منصور بهرامی مدیر انجمن تحلیل رفتار متقابل ایران رفتیم و با ایشان به گفتگو نشستیم. حاصل این گفت را در ادامه می خوانید.
* مد از نظر روان شناختی چه تعریفی دارد؟
- می توان گفت ما سه موضوع نزدیک و شبیه به هم در این مبحث داریم ۱ _ مد ۲ _ تقلید ۳- پیروی که هر کدام از اینها بصورت زنجیره ای بهم مرتبط و متصل هستند.
هر ۳ موضوع بالا بسیاری اوقات شبیه انجام یک عمل (بطور مثال پاکیزه شدن) با درجات وسواس بسیار نزدیک به هم هستند و بسیاری از اوقات هم مرز مشخص و دقیقی بین آنها وجود ندارد و به اصطلاح همپوشانی دارند، ولی در هر صورت داشتن الگوها، باورها و کسب توجه از ابزار اصلی مدگرایی محسوب می شوند.
به طور معمول هر رفتار و یا گفتاری که با توجه به ارزشها و یا ضدارزشهای جامعه صورت بگیرد و به نوعی موجب کسب توجه و از دیدگاه تحلیل رفتار به نوعی نوازش نمایشی محسوب شود به آن مد می گوییم.
*مدیا نوازش نمایشی را از دیدگاه تحلیل رفتار بیشتر توضیح دهید.
- انسان در هر ارتباط متقابلی بدنبال کسب نوازش و توجه است. به طور کلی می توان گفت: نوازش عبارتست از توجه به حضور دیگری که ممکن است به صورت تماس جسمانی _ تماس دیداری (نگاه کردن) و یا کلامی باشد که نیاز انسان به توجه و تایید از سوی دیگران را ارضا نماید.
در واقع نوازش واحدی از توجه است که در فرد ایجاد انگیزه می کند، نوازش مورد نیاز بشر است و در صورت محروم شدن از آن احساس طردشدگی بوجود می آید.
میل به نوازش در هر فرد با اشخاص دیگر متفاوت است اما نیاز به نوازش در تمام انسانها وجود دارد. نوازش نمایشی یکی از اشکال نوازش است. افرادی که از طریق تغییر در شکل ظاهری خود (لباس پوشیدن _ آرایش کردن و....) و یا رفتارهای خاص مانند سیگار کشیدن، رانندگی بصورت غیرمعمول و یا از طریق غیرکلامی مانند افرادی که از الفاظ خاص خارجی (بیگانه) را در محاوره های روزمره خود بکار می برند و یا کسانی که از جواهرات بصورت غیرمعمول استفاده می کنند، به نوعی درصدد جلب توجه از طریق نوازشهای نمایشی هستند.
* مد را به چند دسته می توان تقسیم کرد؟
- به دو دسته؛ مدهای ارزشی و غیر ارزشی. مد خاصی در یک زمان می تواند شکل ارزشی داشته باشد و در زمانی دیگر شکل ضدارزشی پیدا کند به عنوان مثال سیگار کشیدن در سالهای دهه ۶۰ میلادی در اروپا به نوعی موجب کسب توجه از طریق نوازشهای نمایشی بوده است (ارزش بوده) در صورتی که امروز همین عمل به نوعی ضدارزش است و یا در مورد چاقی و لاغری که در یک زمان (سالهای دور) خانمهای چاق به نوعی الگوهای مد بودند در صورتی که بعد از مدتی این مسئله تغییر کرده و خانم هایی که استخوان بندی ریز داشتند الگوهای مد روز شدند.
* تاثیرات مد بر روی خانواده و جامعه چیست و نحوه برخورد با آن چگونه باید باشد؟
- چون مد پذیرش یک الگوی رفتاری جدید است و تغییر در رفتار فرد تاثیر مستقیم بر روی فرهنگ خانواده و جامعه دارد برای هرگونه برخورد اعم از پذیرش و یا نفی آن که به نوعی ظاهرگرایی و فرم گرایی محسوب می شود باید از ابزار فرهنگی استفاده کرد و نباید فراموش شود که هیچ فرهنگی را با جبر و قانون نمی توان به مردم تحمیل کرد.
به طور مثال در زمان حکومت پهلوی اول با زور و ارعاب سعی به برداشتن حجاب زنان داشتند. (کشف حجاب) و نتایج مقاومتی که از طرف مردم در برابر این تصمیم نسنجیده و غیرمنطقی صورت گرفت را هم می دانیم پس باورهای فرهنگی مردم را با دستورات حکومتی و قانون و به زور نمی توان نفی کرد و یا تغییر داد. به نظر من دولت فقط باید سیاستگذاری کند و با جایگزینی ارزشهای مورد باور عموم مردم فرهنگ سازی را به خود مردم بسپارد.
* آیا مد می تواند تبدیل به بخشی از فرهنگ جامعه شود؟
- بله می تواند. علاقه به مد ابتدا در بین مردم یک جامعه بوجود می آید بعد به صورت عادت در می آید و تدریجاً بخشی از فرهنگ جامعه می گردد. این مد هر چقدر با باورهای سنتی، فرهنگی و دینی یک جامعه همسویی داشته باشد سریعتر جای خود را در میان فرهنگ مردم باز می کند و در میان آنان رسوب می نماید. خارج از اینکه این باور از نظر قانونی هنجار و یا ناهنجار باشد.
* چرا زنان نسبت به مردان گرایش بیشتری نسبت به مد دارند؟
- بخشی از این گرایش به خاطر نوع جنسیت فرد، غریزی است ولی به لحاظ عدم امکان کسب توجه از طریق فعالیت های اجتماعی و حضور در جامعه و کسب نوازشهای نمایشی گرایش زنان به مد قوی تر از مردان است.
* تعریف پوشش مناسب چیست و تاثیر آن بر شخصیت فرد چگونه است؟
- پوشش به نوعی ریشه در فرهنگ و رسوم هر جامعه ای دارد و عوامل مذهبی _ جغرافیایی _ اقتصادی و فرهنگی تاثیر مستقیم در شکل نوع پوشش افراد آن جامعه دارد بطوریکه بصورت کاملاً سنتی و فرهنگی رنگ لباس فرد می تواند سبب ایجاد ارتباط غیرکلامی شود. مانند پوشیدن لباس تیره و سیاه در مراسم عزاداری برای ابراز همدردی و غم و اندوه و یا لباس روشن و سفید برای مراسم عروسی و جشنها برای ابراز غیرکلامی شادی و سرور فرد و یا کت و شلوار تیره بصورت رسمی برای سیاستمداران.
انتخاب پوشش مناسب با توجه به روحیات و باورهای هر فرد تاثیر مستقیم بر احساس هویت وی دارد. اگر با دقت به تجربه تاریخی کشورهای دیگر نگاه کنیم کشورهایی که سعی در جایگزینی یک پوشش حکومتی و متحدالشکل برای تمام افراد جامعه بدون در نظر گرفتن تفاوت فرهنگها و ارزشهای مردم داشته اند شکست خورده اند (بطور مثال کشور چین در زمان انقلاب مائو و یا اتحاد جماهیر شوروی).
* از نظر روان شناختی چه افرادی به پوششهای غیرمعمول گرایش دارند؟
- مدگرایی بیشتر در بین جوانانی مشاهده می شود که در زمان شکل گیری و بلوغ شخصیتی خود هستند. در حالت مثبت با الگوبرداری از رفتارهای همسو با فرهنگ و جامعه در جهت درست حرکت می کنند و در حالت دیگر(منفی) به سمت سرکشی و تمرد از قوانین و فرهنگ جامعه می روند، که در هر دو حالت پیام «من هستم!» را با رفتارهای خاص خودشان به محیط اطرافشان اعلام می کنند. اینجاست که باید با مدگرایی بصورت ریشه ای برخورد شود و بدنبال علت این رفتارها بود.
اصولاً کودک _ نوجوان و جوانانی که از نظر شخصیتی مورد تایید خانواده _ فرهنگ و جامعه خود قرار نگیرند بدنبال گروههای هم سن و مدگرایی می روند.
حتی از بعد سیاسی گاهی پیروی از مد نوعی مقاومت در برابر جریانهای قانونی و فرهنگی جامعه است.
* شما مدگرایی را چگونه ارزیابی می کنید؟
- چنانچه هر نوع مدگرایی موجب صدمه رسیدن روحی جسمی و روانی به خود و دیگران نشود و در یک تعادل احساسی _ منطقی قرار بگیرد کاملاً از دیدگاه من قابل قبول است.
* مد چه جایگاهی از دیدگاه بازیهای روانی دارد؟
- بازیهای روانی ابتدا بین کودک و والدین مبادله می شود و کودک در این بازی برای کسب توجه مهارت می کند.
مثل بازی روانی «مال من بهتره» و یا «ببین من چه کارهایی می تونم انجام بدم (بکنم)» و... مثال واضح این بازی روانی در بین نوجوانان جلب توجه از طریق تحسین شدن لباس و کفش اوست و یا انجام کارهای غیرعادی (معمول) که این هم برای کسب توجه دیگران صورت می گیرد.
* تصویب قوانین و اعمال سلایق حکومتی تا چه اندازه می تواند مانع از رسوخ دیگر فرهنگ ها در جامعه ما شود؟
- می توانم بگویم هرگونه اعمال زور و قانون حتی در چارچوب قوانین تصویب شده علاوه بر نداشتن اثر مثبت بر روی جامعه موجب مقاومت پنهان افراد در برابر این فشار می گردد، به صورت ظاهری ممکن است در محیط هایی که جبر یا قانون حاکم است به این قوانین عمل شود (اجرا شوند) ولی خارج از آن محیط مانند فضاهای خصوصی و دوستانه (منزل) طبق خواسته های خود عمل می کنند و قانون نمی تواند بر تمام فضاهای شخصی و خصوصی افراد نظارت داشته باشد.
مجدداً تاکید می کنم تغییر هر رفتار فرهنگی باید با وسایل فرهنگی و آموزشی بسترسازی شود تا در نهایت به نتیجه مطلوب برسیم.
زمانی که قانون نتواند ارزشها و سلایق مورد قبول و پسند جوانان را ارایه دهد ابزاری بجز ابزار و شیوه فرهنگی جوابگوی نیازها و سلایق جوانان نیست.
* به نظر شما در سالهای پس از انقلاب اسلامی فرهنگ سازی در زمینه پوشش و لباس در میان مردم صورت گرفته است؟
- الگوهایی در این سالها ارائه داده شده ولی نتیجه نداشته است و شاهد این حرف هم مغایرت پوششی بعضی از افراد با فرهنگ جامعه و یا مقابله آنها بصورت مقاومت منفی بوده است. علت این مسئله را هم باید در عدم فرهنگ سازی مناسب و ایجاد باور صحیح در بین مردم و توجه به ذوق و سلیقه مردم جستجو کرد.
* شما طرح موضوعی مثل لباس ملی را چگونه می بینید؟
- لباس و پوشش ملی را از خارج از مردم نمی توان با قانون و طرح بر روی فرهنگ و سلایق جامعه اعمال کرد بلکه طبق باورهای هر جامعه و قومی و با توجه به فرهنگ آنان یک مسئله کاملاً خودجوش است.
تعیین پوشش برای مردم به نوعی تغییر در هویت فرهنگی آنهاست و طرح مورد باور درونی فرهنگ اقوام مختلف نخواهد بود.
به عبارت دیگر اگر مجلس لباسی را به عنوان لباس ملی تعیین کند و قوه قهریه و دولت آن را با اعلام اینکه قانون است بر تن مردم کنند، از هم اکنون ناموفق بودن این طرح مشخص است. در انتخاب لباس عناصر فرهنگی، سنتی و باورهای مردم و حتی عنصر زیبایی و ارزشی مهمترین عوامل تعیین کننده پوشش این جامعه محسوب می شوند.
* برای داشتن الگوهای جذاب ایرانی چه باید کرد؟
- باید به نیازها و خواسته های روز جوانان جامعه توجه کرد نیاز به تنوع طلبی، شاد بودن، توجه به سلایق مختلف از نیازهای تمام افراد یک جامعه است که اگر با فرهنگ آن جامعه ترکیب شود می تواند الگوهای جذابی برای جامعه ما باشد.
اتفاق خوبی افتاده یک نفر پیدا شده وکل هزینه درمان پانیذ کوچولو را پرداخت کرده امیدوارم باز هم چنین اتفاقهایی بیفتد.