من مطمئنم که سوگمندانه نیروهای سیاسی و عموم جامعه ایران بزودی جنگ را با تمام پوست و گوشت و خون شان احساس خواهند کرد و فردایی که متاسفانه دیر نیست، خود را ملامت خواهند کرد که چرا در روزهایی که می توانستند با اعتراضی آرام، حداقل نشان بدهند که با جنگ مخالفند، چنین نکردند
ممکن است بگوئیم که این اقدامات ریشه خارجی دارد و تروریست ها از آمریکا و انگلیس تغذیه می شوند. در صورت اثبات این فرضیه، وضع بدی پیش روی ماست، بدان معنی که دشمن خارجی درگیری را آغاز کرده است و ما، بدون اینکه اصلا بتوانیم کاری بکنیم و در مقابل دشمن واکنشی نشان دهیم، ناظر کشته شدن هموطنان مان هستیم.
فرض دیگر که مبتنی بر اعترافات منتشره در صدا و سیماست، می گوید که عوامل گروه جند الله با دادن یک میلیون تومان تروریست اجیر می کنند. و افرادی هستند که حاضرند یک میلیون تومان بگیرند و هموطنان خودشان را بکشند، این فرض نیز می تواند مقرون به صحت باشد. در صورت پذیرش چنین فرضی، بیایید به این فکر کنیم که اگر گروه جندالله احتمالا جزو گروههای قاچاق مواد مخدر نیز باشد، یا از روشهای مجرمانه مانند سرقت مسلحانه پول دربیاورد، تا چه حد امکان اجیر کردن تروریست را خواهد داشت؟ و در منطقه ای مانند سیستان و بلوچستان که سالهاست زیر حکومت مرکزی اداره نمی شود، تا چه حد داوطلب اقدامات تروریستی وجود دارد؟ تامل در این نکته ضروری است که بخش وسیعی از کسانی که به حمل مواد مخدر دست می زنند، کسانی هستند که فقط برای دریافت یکی دو میلیون تومان پول جان شان را در معرض مجازات سالها زندان و گاهی اعدام می گذارند. و یادمان باشد که تقریبا تمام گروههای آدمکش عراق، در مقابل پول آدم می کشند یا گروگان می گیرند.
فرض سوم این است که فکر کنیم که تروریست ها گروهی از پیروان اهل سنت هستند که مانند نیروهای القاعده و سپاه صحابه و تندروهای سنی عراقی در ماجرای گسترش خونین جنگ شیعه و سنی به کشتن مردم شیعه می پردازند. در این صورت هم وضع وحشتناکی را باید انتظار بکشیم، چرا که رشته ای که احمدی نژاد و علمای تندروی شیعه در ماجراهای لبنان و فلسطین و عراق بافتند، سر دراز دارد و اگر جنگ شیعه و سنی به موضوع داخلی ایران تبدیل شود، چندین استان آسیب پذیر کشور می تواند به منطقه ترور و وحشت تبدیل شود.
فرض چهارم و البته نه چندان باورکردنی این است که مجاهدین خلق در روزهای بحران پس از صدام، در پی اثبات قابلیت های خود برای جلب توجه آمریکایی ها هستند. و مجاهدین خلق نیروهای جندالله را اداره می کنند، گفته می شود که تلویزیون مجاهدین ویدئوی اعلام خبر انفجار را لحظاتی قبل از واقعه پخش کرده است. این فرض البته بعید به نظر می رسد، چرا که مجاهدین در شرایطی نیستند که بتوانند دست خودشان را به عنوان یک نیروی تروریست باز کنند، مگر اینکه به این نتیجه رسیده باشند که برای بقای خودشان باید خطر کنند، شاید که زیر پوشش جنگ گریزراهی به سوی زنده ماندن بیایند. در صورت پذیرش چنین فرضی، نتیجه بسیار خطرناک است. یعنی توانایی مخرب مجاهدین خلق در تروریسم، در کنار انرژی نارضایتی های فراوان مناطق حاشیه کشور قرار می گیرد و حادثه زاهدان می تواند به شکلی زنجیره ای در جاهای مختلف تکرار شود.
در هفته گذشته، بیش از ده اعدام، قتل امام جمعه میانه، دو انفجار بزرگ در زاهدان، کشته شدن یک گروه اشرار در کرمان و دستگیری هفتاد ایرانی در جریان اجرای طرح امنیتی بغداد از جمله یک دیپلمات عالیرتبه، به معنی گسترش سریع ناامنی هایی است که عملا به اندازه یک جنگ تلفات بوجود می آورد. تنها چیزی که در این جنگ غیر رسمی اتفاق نیفتاده است، این است که حکومت در کمال بی توجهی به انکار واقعیت های هراس آور جنگی که در چند قدمی کشور است، می پردازد، چرا که هنوز لوله تفنگ پیشانی حکومت را نشانه نرفته است.
من مطمئنم که سوگمندانه نیروهای سیاسی و عموم جامعه ایران بزودی جنگ را با تمام پوست و گوشت و خون شان احساس خواهند کرد و فردایی که متاسفانه دیر نیست، خود را ملامت خواهند کرد که چرا در روزهایی که می توانستند با اعتراضی آرام، حداقل نشان بدهند که با جنگ مخالفند، چنین نکردند. من ایمان دارم که نیروهای میانه روی درون حکومت، فردا خود را ملامت خواهند کرد که چرا با استفاده از اهرم های قانونی قانونی و از طریق مجلس، جلوی ادامه سیاست های ماجراجویانه حکومت را نگرفتند. آن روزها سر می رسد و ما باز هم با خود خواهیم گفت: ما اشتباه کردیم. نمی دانم این بار جایی برای جبران این اشتباه بزرگ باقی می ماند یا نه؟
ابراهیم نبوی